صدای قدم های سنگینی که نشون دهنده صدای پوتین های سربازی بود تو فضای کاملا اروم بازداشتگاه پیچید
_شما دو نفر ازادید
زین با تردید رو زمینی که دراز کشیده بود بلند شد و به لویی که همچنان سرش رو زانوهاش بود نگاه کرد ، انگار اونم متوجه نشده بود
سرباز در بازداشتگاه و باز کرد تا اونا خارج بشن زین با فکر اینکه چی باعث شده اونا ازاد بشن لویی و صدا زد
زین_لو.. هی پاشو
لویی با نگاه گیجی سرشو از زانوش جدا کرد به زین و بعد به سرباز خیره شد
لو_چطور ممکنه؟
زین دستشو سمت لویی دراز کرد و کلمه نمیدونم و زمزمه کرد ، زک پین بخاطر سن کمش پیش بازرس مونده بود تا به خانوادش خبر بدن بیان ببرنش و اون دو نفر قرار بود تا روز بعد تو بازداشتگاه بمونن
لویی دست زین و گرفت و از جاش بلند شد باهم خارج شدن سربازدیگه ای وسایل شخصیشون که داخل سبد های جداگانه بود بهشون تحویل داد
زین گوشیشو فورا روشن کرد ، میسکال های زیادی از شماره ناشناس داشت و همینطور چندتا مسیج از طرف شاگرداش
لویی همچنان کمربندشو داشت میبست به زین نگاه کرد_هی .. به نظرت پدر اون پسر مارو ازاد کرده؟
زین گوشیشو تو جیبش برگردوند _فکر نمیکنم ، به نظرم اون الان به خون ما تشنه است چه برسه به اینکه بخواد ازادمون کنه
لویی سرشو تکون داد خب حق با اونه بخاطر اون دو نفر پسرش جایی که تا حالا نرفته بود پا گذاشته بود البته به نظر خود لویی این اخرین بارش نیست که زک و از اینجا میبره قراره خیلی بیشتر به اینجا بیاد با توجه به شناختی که از زک داره
زین و لویی بعد از امضای برگه ها تعهد از ایستگاه پلیس خارج شدن و چند قدمی از ایستگاه دور شدن تو خیابون اصلی که خالی از هرگونه ترددی بود ایستادن
لو_میرم یه تاکسی پیدا کنم
زین سرشو تکون داد و دوباره سرشو تو گوشیش برد تا با شماره ناشناس تماس بگیره ، با صدای زنگ خوردن گوشی از پشتش یه لحظه شک کرد و گوشیو قطع کرد و به پشت سرش نگاه کرد
و با دیدن کسی که انتظارشونداشت اونم تو چند قدمیش چشماش گرد شد
لیام در حالی که گوشیشو تو جیبش برمیگردوند با چشمای قرمز شده ای که از روی عصبانیت خون افتاده بود به پسر رو به روش نگاه میکرد
زین لحظه ای مکث کرد و لب هاش و با زبونش تر کرد _امم .. سلام
لیام بدون هیچ حرفی مشتی به گونه راسته زین کوبوند، زین که انتظار نداشت چند قدمی تلو تلو خورد
YOU ARE READING
little Devil
Fanfictionلیام پین دو سالی هست که متاهله اما متاسفانه قدرت باروری نداره راه حل چیه ؟ بانک اسپرم لیام و همسرش به توافق میرسن که ازبانک اسپرم کمک بگیرن و چه اتفاقی میفته که اهدا کننده اسپرم ، زین مالیک باشه ؟!