منتظر تو اتاق هتل نشسته بود و از پرسنل اونجا درخواست کرده بود تا صبحانه اروبه اتاقش بیارن ، این شاید برای اخرین بار باشه که باهمن
با کلافگی چندتا از دکمه های پیرهنشو باز کرد و استین ها شو جمع کرد ، منتظر موند
به ساعتش نگاه کرد از نیم ساعتی که گفته خیلی میگذره ، قلبش طاقت انتظار کشیدن برای زین ونداشت ، مدارم درحال کوبیدن بود .. جوری که احساس میکرد الان از قفسه سینه اش میزنه بیرون
بخاطر استرس و اضطرابی که داشت هیچ نخورده بود تواین چند وقت ، مگه چیزی از گلوش پایین میرفت؟
احساس کرد معده اش داره پیچ میخوره به سمت دستشویی دویید و به ثانیه نشد معده اش جوری درد گرفت و مایع ای بی رنگ بالا اورد ..
چیزی تو معده اش نبود که بخواد بالا بیاره برای همین چندبار اوق زد ، و تنها سوزش و درد گلوش مونده بود
با شنیدن ضربه ای به در سعی کرد پاهای لرزونشو جمع کن و از جاش بلند بشه اما موفق نشد
حالا با حضورش پشت در اضطرابشو بیشتر میکرد ، دوباره اوق زد ، چیزی از معده اش خارج نشد ، تنها اشکاش بود روگونه اش ریخته میشد ، و سوزش ودرد گلوش بود
با پاهای لرزونش بلند شد و سیفون و کشید ، فورا شیر اب و باز کرد صدای کوبیدن شدن در بازهم بهش تلنگری وارد کرد ، دستشو رومعده اش فشار داد
لیام_بس کن
بخاطر اوق زدن طولانیش به سرشم فشار اومده بود الان سردرد شدیدی هم بهش دست داده بود ، شیر اب و بست با حوله صورتشو خشک کرد
زین با کلافگی دستشو به چارچوب در تکیه داده بود دوباره در زد ، خود لیام سپرده بود که کسی به اسم زین مالیک میاد .. اما پس چرا خودش نیست
به شماره اتاق نگاه کرد همین بود ، دوباره مشتشو به در کوبید و منتظر موند
بعد از چندثانیه صبر کردن در باز شد و زین تکیه اشو برداشت، مات ومبهوت به لیام خیره شد
اخمی غلیظی کرد فورا دستشو رو چونه لیام گذاشت و داخل اومد
زین_چی مصرف کردی عوضی؟
لیام با چشمای گرد شده بهش نگاه میکرد! اون چه مرگشه
زین چند بار چونه اش و به چپ و راست چرخوند و تمام صورتشو چک کرد ، زیر چشماش گود رفته بود ، حاله ای از اشک تو چشماش بود ، رگه های چشمش قرمز تر از همیشه شده بود، و بی حالیش
لیام دستشو رو دست زین قرار داد و نالید ، زین عقب کشید و درو بست
لیام_احمق مگه توام ؟ من کار احمقانه ای نمیکنم که بعدا به پسرم اسیب بزنم
زین_اوه الان میخوای بگی من با کارام به زک اسیب میزنم؟
لیام_فاک نه .. منظورم اینکه چرا فکر میکنی من چیزی مصرف کردم؟
YOU ARE READING
little Devil
Fanfictionلیام پین دو سالی هست که متاهله اما متاسفانه قدرت باروری نداره راه حل چیه ؟ بانک اسپرم لیام و همسرش به توافق میرسن که ازبانک اسپرم کمک بگیرن و چه اتفاقی میفته که اهدا کننده اسپرم ، زین مالیک باشه ؟!