31

1.3K 239 387
                                    

زین خوب میدونست که اون پسر اولین بارشه و تاحالا با پسری نبوده .. بنابراین ترجیح داد تو موقعیت درستش اتفاق بیفته و جوری اتفاق بیفته که لیام جواب منفی بهش نده

پس قبل از اینکه وارد خونه لیام بشه به چارچوب در تکیه داد و نیشخندی زد .. به هرحال زین ایده های خیلی خفنی تو ذهنش داشت ، برای همین لویی اصرار داشت تا زین بهش کمک کنه .. هنوز خبری از لو نداره .. بیاد بپرسه قرارشون چطور پیش رفت؟

لیام_چرا جلوی در وایسادی؟

زین دستی تو موهای ابی رنگش کشید و به صورت متعجب لیام لبخندی که فقط خودش میدونست بخاطر چه فکری رو لبش به وجود اومده زد

زین_میدونی .. فراموش کرده بودم امروز شاگرد دارم .. باید به اون برسم .. شاید یه وقت دیگه که تو اماده باشی؟ هوم؟

لیام که هنوز تو حال و‌هوای بوسه خیسی که با زین داشت و حرف های تحریک امیز زین هنوز بدنش داغ بود کمی لب و لوچه اش اویزون شد اما فورا خودش و جمع کرد

لیام_درسته..

سرفه الکی کرد و دستشو رو لبش کشید_منم یه چند جا کار دارم

لیام شاید تا چند دقیقه پیش دو دل بود ولی الان نه .. اون باید بره خونه مناسب لعنتیو پیدا کنه و قرارداد سالیانه ببنده

زین_چه کاری؟

زین با کنجکاوی پرسید .. بالاخره لیام دوست پسرش بود باید میدونست کجا‌میره و با کی رفت و امد داره .. حقشو نداره؟

لیام_از امروز میخواستم برگردم سرکارم که بخاطر زک نشد ولی برم یه سر دفتر ببینم چه خبره .. یعنی باید دیگه برگردم سرکارم

لیام اصلا دروغگوی خوبی نیست .. حتی زک هم دروغ گفتن و بلد نیست اما با وجود زین .. همه چیز تغییر کرده

زین_اها ..

زین یه قدم به داخل برداشت و فاصله بین خودش و لیام و از بین برد و بوسه نه چندان طولانی رو لب های لیام گذاشت

به خونه خودش برگشت و لیام درو بست چند ثانیه پیشونیش و به در تکیه داد

لیام_دارم چه غلطی میکنم؟ گاااد ..

لیام با عصبانیت سمت حموم اتاقش رفت تا یه دوش اب سرد بگیره تا حرارت بدنش از بین بره

زک به گفته دوست جدیدش زین مالیک منتظر موند تا تعطیل بشه و بعد از تعطیل شدن از تو کوله اش وسیله ای که زین براش گذاشته بود و برداشت و به دنبال سباستین از مدرسه خارج شد

little DevilWhere stories live. Discover now