زک در حالی که به پدرش و هری کمک میکرد تا وسایل و تو ماشین بزارن دنبال راه فراری بود تا زینو ببینه
بعد از اینکه پلیسا گرفتنشون زین و ندیده و به شدت دلش میخواد قبل از رفتنش پسری که تازه باهاش دوست شده بود و ببینه
پس زک اویزون هری شد و ازش خواهش کرد تا حواس پدرشو پرت کنه هری به حرفش گوش کرد و لیام و سرگرم چیدن صندوق عقب کرد
زک با قدم های تندش به سمت خونه رفت و جلوی خونه زین ایستاد و لبخندی از رو استرس زد و انگشت کوچیکش و رو زنگ در فشار داد
زین با صدای زنگ از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت وقتی درو باز کرد کسیو جلو در ندید
زک_سلام
زین با تعجب نگاهشو پایین انداخت پسر بچه پرویی که دو روزی بود ازش خبر نبود و دید
چشماشو چرخوند دست به سینه وایساد به هرحال به پدرش قول داده بود دیگه نزدیک زک نمیشه
زین_باز چی میخوای؟دفعه قبل دیدی که چی شد! حوصله پدرتو ندارم لطفا دست از سرم بردار
زک ریز ریز خندید _هی .. انقدر غر نزن ..من میخواستم ازت خدافظی کنم
زین که تا الان نسبت به پسر بچه بی حواس بود با گوش های تیز شده تمام حواسشو به پسر بچه داد
زین_خدافظی؟دارم درست میشنوم؟ قراره از دستت راحت بشم؟
زک با چهره اخمالشو درست مثل پدرش مشت کوچیکشو تو پای زین کوبوند
زین_اوچ
زین تظاهر به درد اومدن پاش کرد و زک بهش چشم غره رفت
زک_بی ادب .. نخیر .. برمیگردم دارم با بابام میرم مسافرت
زین هومی گفت و سرشو به سمت درشیشه ای ورودی چرخوند ومتوجه لیام که با اخمای غلیظش سعی داشت وسایل هاروتوصندوق عقبش جا کنه شد
زین_پس حرفام تاثیر داشت
زک با گیجی به زین نگاه کرد _حرفات؟
زین_هیچی.. خیلی خوبه برو با پدرت خوش بگذرون .. کی برمیگردید
زک_یک هفته
زین_یک هفته
زین با هیجان دستاشو بهم چسبوند و لبخند گنده ای زد_یعنی یک هفته در ارامش بدون تو و پدرت این عالیه
زک که انگار بهش برخورده بود دوباره مشتشو کوبوند تو پای زین
زین دوباره رون پاشو مالید _این دیگه واسه چی بود؟
زک_واسه اینکه یادت بمونه زک پین برمیگرده
زین به پرویی پسر بچه خندید و با ذوق و هیجانی که نمیدونست از کجا پیدا شده بود ولی این احساس و داشت رو پاهاش خم شد و دستاشو باز کرد

VOCÊ ESTÁ LENDO
little Devil
Fanficلیام پین دو سالی هست که متاهله اما متاسفانه قدرت باروری نداره راه حل چیه ؟ بانک اسپرم لیام و همسرش به توافق میرسن که ازبانک اسپرم کمک بگیرن و چه اتفاقی میفته که اهدا کننده اسپرم ، زین مالیک باشه ؟!