Sorry my pearl

787 153 63
                                    

_ رسید به دست شون؟
مرد تایید کرد:
_ بله قربان.
پیرمرد لبخندی زد و سری از رضایت تکان داد:
_ خوبه....میتونی بری
مرد خم شد و احترامی گذاشت و بعد از سالن خارج شد.
نگاهی به عکس های پخش شده روی میز عسلی کرد.
عکس هایی که از جیمین گرفته شده بود.
تصاویر از لحظه ای که افعی از ماشین مشکی رنگی پیاده شده بود، شروع شد و بعد جیمین دستش توی موهای بلندش کشید و آنها رو عقب فرستاد و بعد به دوربین که داشت مخفیانه ازش عکاسی میکرد، نگاه کرد و انگشت وسطش رو به لنز دوربین نشان داد و پوزخندِ دندان نمایی زد.
او با این کارش گرگ پیر رو به تمسخر گرفته بود و جمله ای مثل:
"هی پیری! من هنوز زنده ام!"
رو از توی نگاهش به دوربین عکاسی گفته بود.
گرگ پیر در اصل، فقط جاسوس هایی رو جلوی هر یک از پایگاه های بلک اسنیک گذشته بود، تا ببیند چه کسی گنگ رو کنترل میکند.
اما حالا با این عکس ها رو به رو شده بود.
جسدی که توی بمب گذاری جزغاله شده بود، متعلق به افعی نبود.
اما او بلخره بعد از چندین سال، خیال کرده بود از شَر خاندان پارک و گنگ بلک اسنیک، راحت شده. ولی حالا بهش گفته بودند جیمین هنوز زنده ست و بدون ترس برای خودش راست راست دارد تو لندن میگردد..!
همین تخسی و شجاعت مرد، باعث میشد لبخند عصبی روی صورت پیرش نقش ببنده.
اینکه افعی بعد از حدود یک ماه خودش رو نشان میداد، یعنی نقشه های جدیدی برایش کشیده.
پس او هم با فیلم مرگ و شکنجه وزیرانش، بهش خوش آمد گویی گفت.
_ منتظرم....جی‌ام!
زیر لب با حرص گفت و چنگی به عکس ها زد و همه شون رو توی شومینهِ روشنِ سالن انداخت.

༺❈༻

چهارمین سیگار دست سازش بین لب هاش دود میشد و با جیهوپ، تلفنی صحبت میکرد:
_ باید عملیات یکم دیر تر انجام بشه
_ چرا؟!
_ باید هدیه اون پیری رو جبران کنم
جیهوپ مکثی کرد و بعد گفت:
_ خیلی خب....کمک خواستی بگو
_ باشه...فعلا
تلفن رو قطع کرد و همون لحظه یونگی وارد اتاق شد. با دیدن آن لوله دودزا بین لب های جیمین، اخمی کرد و سمتش رفت.
_ باهاش حرف زدی؟
همون طور که کمر مرد کوچکتر رو می گرفت پرسید و جیمین با کمال میل بهش تکیه داد:
_ قرار شد عملیات با چند روز تاخیر انجام بشه
_ که اینطور....
دستش رو بالا آورد و سیگار رو از بیا لب های مرد برداشت و روی میز خاموشش کرد.
جیمین در سکوت به حرکتش نگاه کرد. یونگی با نفرت نگاهش رو از سیگار له شده روی میز گرفت و به چهره خنثی جیمین داد.
مردمک هاش روی گونه راست مرد نشست و با ناراحتی نوازشش کرد.
جیمین لبخند بی جونی بهش زد. از وقتی که توی واحد خانم شارلوت، توی آغوش کارآگاه بیهوش شده بود و به واحد خودشون برگشته بودند، یونگی مدام گونه ای که بهش سیلی زده بود رو می بوسید و نوازش میکرد.
_ میخوای چیکار کنی؟
یونگی بدون اینکه نوازش هاش رو متوقف کند، پرسید و جیمین با چهره ای خشمگین جواب داد:
_ انتقام جین رو ازش میگیرم....ولی قبلش باید نامجون رو پیدا کنم....
کارآگاه سری تکان داد و که جونگ کوک بدون در زدن وارد اتاق شد:
_ آر ام رو پیدا کردم!

Revenge [Yoonmin]~|completed Where stories live. Discover now