Part 7

614 151 13
                                    

جیمین:بک میدونی گاو های خارجی به جای ماما چی میگن؟

بکهیون:میگن وی وی(we we)

جیمین:واو تووو...از کجا میدونستیی؟

بکهیون قیافه در مونده ای به خودش گرفت و با عجز گفت

بکهیون:اونوقت تا حالا هشت بار این جوکِ لوسِ بابابزرگی رو که از سوکجین هیونگ شنیدی گفتی بسهههه دیگه

به چانیول نگاه کرد که با سرخوشی شات بعدیش رو میخورد و با سرگرمی به سر و کله زدن بکهیون با جیمین نگاه میکرد و میخندید.

بکهیون:اینقدر نخند دراز،به جاش بیا کمک کن جیمین رو ببریم خونشون
هر وقت میایم بار خودش میگه نذارید من بیش از حد بخورم اما مگه میشه جلوش رو گرفت!

چانیول سری به نشونه تایید نشون داد و برای اینکه دوست پسرش رو بیش تر از این کفری نکنه بازوی دیگه ی جیمین رو گرفت و از بار بیرون رفتن.

چانیول جیمین رو به سمت در خونه هدایت کرد.

چانیول:جیمین رمز خونه؟

جیمین:هان؟

چانیول:رمز!رمز چنده؟بیخیال...بکهیون توی جیب هاش رو بگرد ببین کلید بارکد دار همراهشه؟

بکهیون بعد از دو دقیقه کلید رو پیدا کرد و در خونه رو باز کرد،چراغ های خونه روشن بودن.

با شنیدن صدای پارس سگی با تعجب به سگ پامرینی که به سمتشون میدوید نگاه کردن،جیمین کِی سگ خریده بود؟

چانیول:بک من خسته شدم جیمین رو ببر اتاقش

جیمین با حالت منگی گفت

جیمین:نه خودم میرم!

بکهیون:اما هنوز مستی یوقت از پله ها می افتی

جیمین:ن...نه خوبم...چند دقیقه دیگه...اوکی میشم!
اینجا میمونید؟

و در حین حرف زدن خودش رو روی کاناپه وسط سالن پرت کرد.

چانیول:می خواستیم بریم اما فکر کنم بهترِ بمونیم،هنوز حالت سر جاش نیومده!

جیمین:نمی خواد...برید...چند دقیقه دیگه میرم اتاقم می خوابم،بچه که نیستم به عنوان پرستارم مواظبم باشید

چانیول:مطمئنی؟!

بکهیون:اما...

جیمین:اما نداره،آره برید،ممنون بابت امشب

و چشم هاش رو بست و در عوض چند دقیقه صدای خرخر آرومش که نشون میداد خوابش برده بلند شد.

چانیول سری تکون داد و با بکهیون از خونه خارج شد.

_

با فرود و توقف کامل هواپیما کوله اش رو از جایگاه مخصوص بالای سرش برداشت و بیرون رفت.

《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》Where stories live. Discover now