جیمین با کلافگی در حال رانندگی بود و سعی میکرد اتفاقی که افتاده بود رو فراموش کنه.
از چند سال پیش بعد از خاطره ی تلخ گفتن گرایشش به والدینش و برخورد تند و زننده ی اون ها تصمیم گرفته بود گرایشش رو نادیده بگیره.
حتی خودش رو مجبور کرد که با دو دختر سر قرار بره، قرارش با یکی از اون دختر ها تقریبا به خوبی پیش میرفت تا اینکه اون دختر به زور و با اصرار زیاد از جیمین رابطه خواست.
اون شب به کلاب رفته بودن و دختر سعی زیادی در اغوا کردنش داشت، تلاش میکرد با دست کشیدن روی بدن جیمین اون رو تحریک کنه،اما وقتی که روی تخت با جیمینی که ذره ای تحریک نشده بود،مواجه شد بهش فحشی به خاطر تحریک نشدن و راضی نکردنش داد و از اتاق کلاب خارج شد.
بعد از اون شب دیگه با هم حرفی نزدن و جیمین اون قرار شکست خورده رو فراموش کرد.
حتی جین هیونگش هم بهش پیشنهاد داد که میتونه دوست پسر مناسبی براش پیدا کنه،اما جیمین واقعا حوصله ی اومدن و تحمل آدم جدید توی زندگیش رو نداشت.
هر از گاهی تلاش میکرد تا با دیدن فیلم خودش رو تحریک کنه اما تاثیری نداشت،علاقه ای به رفتن گی کلاب هم نداشت.
ممکن بود بعد از خوابیدن با یه غریبه که نسبت بهش هیچ شناختی نداره بیماری بگیره پس به ریسکش نمی ارزید.به احتمال زیاد رفتار اون شب دختر باعث خاموش شدن میل و تمایلش برای رابطه داشتن بود.
شاید میشد گفت اعتماد به نفسش رو ازش گرفته بود؟سری تکون داد تا بیش تر از این فکر نکنه اما نمیتونست،بلاخره بعد از مدت ها تحریک شده بود و اون هم به خاطر برادر نامجون هیونگش که دو سال هم ازش کوچیک تر بود!چقدر خجالت آور!
جونگکوک نگاهی به جیمین که با اخم رانندگی میکرد انداخت،اتفاقی افتاده بود؟سوالش رو به زبون آورد.
جونگکوک:جیمین،چیزی شده؟
جیمین:نه...داشتم فکر میکردم برای شام چه غذاهایی آماده کنیم،چیزی مد نظرتِ؟
جونگکوک کمی فکر کرد و گفت
جونگکوک:میتونیم میگو بخریم و پاستای میگو درست کنیم،سوپ کیمچی هم برای کنارش خوبه
جیمین:هوم آره خوبه!
بعد از پارک کردن ماشین توی پارکینگ یکی از بزرگ ترین فروشگاه های زنجیره ای، همراه همدیگه وارد شدن.
جونگکوک به خاطر شدت زیاد نور هایی که ناگهانی به چشم هاش خووردن لحظه ای چشم هاش رو بست و باز کرد.
جیمین رو دید که به سمت سبد های چرخ دار خرید رفته بود و تلاش میکرد یکی از اون ها رو بیرون بیاره.
جیمین تلاش زیادی کرد اما موفق نشد،خیلی محکم به هم گیر کرده بودن.
جونگکوک که تقلای جیمین رو دید به طرفش رفت.
YOU ARE READING
《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》
Fanfiction《 پولاریس 》 ⚜️پارک جیمین صاحبِ رستوران معروف پولاریس توی سئول و جئون جونگکوک پسری که بر اثر اتفاقی در گذشته زندگیش دستخوش تغییراتی میشه و اون رو تبدیل به آدم دیگه ای میکنه. چه اتفاقی می افته اگه سرنوشت این دو نفر رو سر راه هم قرار بده؟(در حال آپ) •ک...