Part 9

630 156 9
                                    

جیمین با گفتن اینکه میره لباس هاش رو بپوشه،سریع به طبقه بالا رفت.

بعد از پوشیدن لباس هاش و مرتب کردن ظاهرش به سالن برگشت با دیدن تهیونگ که رو به روی اون پسر نشسته بود و زل زده بود به یونتان توی بغلش،خندش گرفت ولی سعی کرد کنترلش کنه.

جیمین:پسرا چی میخورید براتون بیارم؟

تهیونگ:آب پرتقال

جونگکوک نگاهی به جیمین که منتظر بود انداخت.

جونگکوک:آب

جیمین اوکی ای گفت و دقایقی بعد با اونها برگشت.
با یاد آوری چیزی به برادر نامجون نگاه کرد،به قدر کافی برخورد دیشبش باهاش بد بود،به هر حال اون مهمونشون بود و باید درست رفتار میکرد.
رو کرد به تهیونگ و گفت

جیمین:راستی!معذرت می خوام یادم رفت شما رو به هم معرفی کنم،برادر نامجون هیونگ...

و خجالت زده از ندونستن یا بهتر بود میگفت به یاد نباوردن اسمش دوباره به جونگکوک نگاه کرد.
شانس آورد که جونگکوک فوری منظورش رو گرفت.

جونگکوک:جئون جونگکوک هستم برادر نامجون دوست پسر جین هیونگ

تهیونگ سری تکون داد،از اون پسر که با چشم های گرد بهش زل زده بود و تانی توی بغلش نشسته بود خوشش نمی اومد. پس بی حوصله گفت

تهیونگ:کیم تهیونگ،دوست صمیمی جیمین!

جیمین با شنیدن فامیل جونگکوک توی فکر فرو رفت،جئون؟این فامیل براش آشنا بود اما پس چرا فامیلش مثل نامجون، کیم نبود؟

میدونست نامجون هیونگش برادری توی خارج از کشور داره اما هیچوقت نسبت بهش کنجکاو نبود بنابر این هیچ چیز دربارش حتی اسم و سنش نمیدونست.

حالا که دقیق تر فکر میکرد، اسم جونگکوک رو چند باری بین مکالمات جین و نامجون شنیده بود.

تهیونگ سریع آب پرتقالش رو خورد و بلند شد.

تهیونگ:جیمین من باید زود برم جایی،میشه لطفا وسایل تانی رو بیاری؟

جیمین:باشه چون کار داری میذارم بری ولی دفعه بعدی باید برای ناهار بمونی باشه؟

تهیونگ:باشه

و لبخند مستطیلی ای بهش زد اما با دیدن جونگکوک که به شیطونی های یونتان میخندید لبخندش رو خورد و چهره عبوسی به خودش گرفت.

به جونگکوک نزدیک شد و در حالی که به چشم هاش زل زده بود گفت

تهیونگ:یونتان رو بده!

جونگکوک:هان؟

تهیونگ:سگم!اسمش یونتانِ همونی که بی اجازه بغلش کردی!

جونگکوک اخمی کرد،اصلا از طرز برخورد و صحبت تهیونگ خوشش نیومد.

جونگکوک:چه اجازه ای مگه بغل کردن سگ اجازه می خواد!؟

《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》Where stories live. Discover now