Part 15

569 152 17
                                    

بعد از صرف ناهار و تموم شدن سوال های متعدد جیمین از جونگکوک به خاطر نظرش درباره ی غذاها به دفترش برگشتن.

جیمین با شنیدن زنگ گوشیش و نمایان شدن اسم جین تماس رو با ذوق جواب داد.

جیمین:سوکجینیییی

جین:سلام،وای دوباره شروع شد!بعضی وقتا حس میکنم با یه پسر بچه پنج ساله طرفم،چه طوری؟جونگکوک رو که اذیت نکردی؟

جیمین:هیونگ!یعنی چی که اذیتش نکردم!؟من به این مهربونی،جونگکوک اینجا نشسته اصلا بیا از خودش بپرس

جیمین تماس رو روی حالت اسپیکر قرار داد.

جین:سلام جونگکوک!

جونگکوک:سلام هیونگ

جین:خوبی پسر؟جیمین باهات خوب برخورد میکنه؟نترس راستشو بگو

جونگکوک:اره هیونگ!جیمین این چند روز خیلی هوای من رو داشته، ممنونم ازتون

جین:خواهش میکنم،خب خوبه، جیمین راضیم ازت

جیمین چشم هاش رو توی حدقه چرخوند که باعث شد جونگکوک خندش بگیره،تماس رو از روی حالت اسپیکر برداشت و دقایقی با جین صحبت کرد.

جیمین رو کرد به جونگکوکی که مشغول کار با گوشیش بود،حتما حوصلش سر رفته بود.

جیمین:ج...جونگکوک؟

جونگکوک:بله؟

جیمین:معذرت می خوام اگه امروز حوصلت سر رفت،دوست داری عصر با هم بریم خرید؟هیونگ ها شب میرسن،شام رو با هم درست کنیم...

جونگکوک با چشم های درشتش به جیمین زل زد،خرید؟
خیلی وقت بود خرید نرفته بود و ترجیح میداد خرید هاش رو آنلاین انجام بده.

جونگکوک:حوصلم سر نرفت...آ...باشه بریم

جیمین به ساعت نگاه کرد،ساعت یک ظهر بود.

جیمین:خب من نیم ساعت دیگه کارم رو تموم میکنم، تموم که شد میریم خونه استراحت میکنیم و بعدش بریم خرید،خوبه؟

جونگکوک سری تکون داد و به گیاه های توی اتاق نگاه کرد. چند دقیقه بعد نگاهش به چهره جدی جیمین که سخت مشغول کارش بود،افتاد.

واقعا چهره ی کاریزماتیکی داشت.
نا خواسته خودش رو با جیمین مقایسه کرد،
کمی به اون حسودیش میشد نه به خاطر چهرش یا ثروتش،چون جونگکوک به لطف ثروت زیاد مادرش همیشه زندگی مرفه و خوبی داشت و چهرش هم نسبتا جذاب بود،بلکه به روحیه شاد و پر انرژیش حسادت میکرد.

آهی کشید.
اگه اون اتفاق نیوفتاده بود، الان زندگی بهتری داشت و بدون عذاب وجدان از زندگی و جوونیش لذت میبرد.

به جای اینکه همش توی اتاقش با الکس،گربه ی مادرش، سرگرم بشه و یا صبح تا شب گیم بازی کنه، مثل بقیه هم سن هاش با دوست هاش توی کلاب ها خوش میگذروند و توی یکی از بهترین رستوران ها به عنوان سر آشپز کار میکرد.

《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》Where stories live. Discover now