اون پسر بدون اینکه حرفی بزنه به راهش ادامه داد و از پله هایی که از دور معلوم بود بالا رفت.
الان باید چیکار میکرد؟نگاهی به اطراف خونه انداخت،دکور داخلی قشنگی داشت.
از خستگی شدید چشم هاش خمار شده بود و نیاز داشت زودتر بخوابه،
پس بیخیال اون پسر عجیب شد و چمدونش رو کنار کاناپه توی سالن گذاشت و روی کاناپه دراز کشید.از نرمی و جای راحتش لبخندی زد و چشم هاش رو بست.
با صدای پارسی که مزاحم خوابش شده بود اخمی کرد و سرش رو به سمت مخالف چرخوند و به کوسنی که کنارش بود فشار داد.
داشت دوباره آروم آروم خوابش میبرد که با شنیدن صدای مجدد پارس، با عصبانیت به حالت نشسته در اومد و طلبکار به اطرافش نگاه کرد.
سگ بزرگی که پارس میکرد رو ندید،خواست از روی کاناپه بلند بشه که با شنیدن صدای دوباره پارس از پایین با تعجب به سگ کوچیکی که کنار پاهاش نشسته
بود و با تمام توانش پارس میکرد زل زد.صدای به این بلندی رو این سگ پامرین کوچیک در می آورد؟
اخمش جای خودش رو لبخند داد.چه سگ کوچولو و بامزه ای بود.توی آمریکا موقعی که کوچیک تر بود برای وقت گذرونی ،عصر ها توی مرکز نگهداری حیوانات خانگی کار میکرد و برای همین ارتباطش با حیوون ها خیلی خوب بود.
به خوبی میدونست پامر ها سگ های نسبتا لوسی هستن و باید باهاشون خیلی مهربون رفتار کرد.
اروم دست راستش رو روی سرش کشید که البته اولش اون سگ بد اخلاقی کرد و سرش رو محکم تکون میداد و باعث میشد جونگکوک نتونه سرش رو نوازش کنه.
یونتان با فهمیدن اینکه پسری که در حال نوازششِ خطری نداره ،دست از گارد گرفتن برداشت و از نوازش های اون لذت میبرد.
جونگکوک لبخندی زد و سگ رو از روی زمین بلند و بغلش کرد.
جونگکوک:چقدر تو کیوتی!برای چی اینقدر پارس میکردی؟
یونتان شروع کرد به لیس زدن صورت جونگکوک.
جونگکوک:نکن!صورتم خیس شد
حدس زد که اون سگ گشنشه و یا تشنه.
جونگکوک:گشنته؟بریم ببینیم چی پیدا میکنم برات تا صاحبت بیاد فکر کنم هنوز خوابه،ظرف آب و غذات کجاست؟
و به یونتان جوری زل زد که انگار میتونست حرف بزنه و جوابش رو بده
با کنجکاوی اطراف رو گشت اما ظرفش رو پیدا نکرد،پس احتمالا طبقه بالا بود.
جونگکوک:خب کوچولو متاسفم اما ظرفت اینجا نیست،بریم آشپزخونه شاید غذاهات اونجا باشن
با کمی گشتن بسته غذای مخصوصش رو پیدا کرد و با رضایت به سگ لبخند زد.یونتان با حس بوی غذا هیجان زده ذوقش رو نشون داد.
YOU ARE READING
《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》
Fanfiction《 پولاریس 》 ⚜️پارک جیمین صاحبِ رستوران معروف پولاریس توی سئول و جئون جونگکوک پسری که بر اثر اتفاقی در گذشته زندگیش دستخوش تغییراتی میشه و اون رو تبدیل به آدم دیگه ای میکنه. چه اتفاقی می افته اگه سرنوشت این دو نفر رو سر راه هم قرار بده؟(در حال آپ) •ک...