Part 55

570 181 73
                                    

شرط آپ پارت بعد:ووت های پارت 54 و 55 باید +160 باشه.

آهنگ: Euphoria از Jungkook

جونگکوک بعد از اتمام کارش و تعویض لباس به دفتر جیمینش رفت و مثل همیشه بدون در زدن وارد شد.
جیمین با باز شدن در و نمایان شدن چهره اش لبخند شیرینی زد.

جونگکوک بدون حرفی با لبخند خرگوشی جلو رفت و صندلی چرخدار جیمین رو به سمت خودش چرخوند.
با دست هاش دو طرف صورت جیمین رو گرفت چند بار لب هایی رو که از صبح در انتظار چشیدن دوبارشون بود محکم بوسید.

با فهمیدن نفس کم آوردن جیمین آروم فاصله گرفت و پیشونیش رو بوسید.

جیمین:اوه...سلام

جونگکوک:سلام کیوتی

جیمین:یا اینقدر نگو کیوتی مثلا من رئیستم و باید یه ابهتی داشته باشم!

جونگکوک:باشه رئیس با جذبه اما در هر حال تو دوست پسر کیوت و خوشگل منی

و موهای جیمین رو به هم ریخت.
جیمین قهقه ای زد. عاشق شدن اینجوری بود؟زندگی قبلی و بدون جونگکوک رو درست به یاد نمی آورد و ذهنش فقط مبدا زمانی خاطراتش رو از روزی که جونگکوک به خونشون اومد در نظر میگرفت.

جیمین:کم دلبری کن جئون جونگکوک

جونگکوک:دلبر تویی جئون جیمین

جیمین باز هم خندید فکر نمیکرد روزی برسه که کنار کسی که واقعا عاشقشِ وقت بگذرونه و بتونه بدونه ترس به هم دیگه عشق بورزن.

و از طرف دیگه جونگکوک هم دقیقا همین احساس رو داشت،درسته خیلی از اعترافشون نگذشته بود ولی قلبش چنان به خاطر اینکه جیمین برای خودش شده آروم گرفته بود که آرزو میکرد همه ی این ها یه خواب و رویای شیرین نباشه.

صبح که با اشتیاق از خواب بیدار شد مادر همیشه سحرخیزش مشغول درست کردن صبحانه بود و با وجود اینکه جونگکوک از هیجان زیاد دوست داشت به مادرش خبر رسیدن به معشوقش رو بده اما صبر کرد.
باید نظر جیمین رو هم میپرسید شاید اون نمی خواست فعلا کسی از رابطه اشون با خبر بشه.

جونگکوک خیلی از بابت این مسئله راضی نبود اما مهم این بود که بلاخره به جیمینش رسیده،دیگه حسرت به آغوش کشیدن جسم ظریف و بوسیدن لب های دوست داشتنیش رو نمیکشید.

با حرف های تهیونگ و فهمیدن اینکه از علاقه جیمین نسبت به خودش خبر داره تا حدودی استرسش بابت اینکه جیمین با خبردار شدن دیگران از رابطشون مخالفت کنه کم تر شد.

قبل از اومدنش به دفتر جیمین مادرش باهاش تماس گرفت و گفت برای شب شام خانوادگی تدارک دیده و جیمین رو هم همراه خودش ببره.

دایون زن باهوشی بود و البته کی میتونست اول صبح برق چشم های اون پسر خرگوشی از خوشحالی رو متوجه نشه.

《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》Where stories live. Discover now