آهنگ:lose you to love me از Selena Gomez
تهیونگ نگاهی به ساعت مُچیش کرد و کلافه هوفی کشید.
چرا یونگی نمی اومد؟برای چندمین بار توی دلش به هوسوک که مزاحمشون شده بود فحش داد.از ماشین پیاده شد و نزدیک در خونه شد با دیدن اینکه در باز مونده با تعلل جلو رفت.
میدونست کارش اشتباهه اما اون حاضر بود به خاطر یونگی مرتکب هر اشتباهی بشه.
اولین چیز که توجهش رو جلب کرد راهرو سنگ فرشی بود که باغچه های دو طرفش پر از گل رز های رنگی بودن.به در اصلی خونه رسید اما با باز شدن یکدفعه ای در و نمایان شدن یونگی،شوکِ سر جاش ایستاد و گفت
تهیونگ:وای هیونگ ترسیدم!
یونگی حرفی نزد و سعی کرد نگاهش رو از چشم های تهیونگ بدزدِ،دلش نمی خواست بفهمه که گریه کرده.
تهیونگ چشم هاش رو ریز کرد و با دقت به هیونگش نگاه کرد،چشم هاش سرخ بود و مویرگ هاش به چشم می اومد،گریه کرده بود؟
تهیونگ:هیونگ!...چیزی شده؟
باصدای هوسوک از پشت سر یونگی،اخم و نگاهش کرد.
هوسوک:صب...صبر کن یونگی!لطفااا...من...
در حالی که نفس نفس میزد و خودش رو به یونگی رسوند و بازوش رو گرفت.
یونگی نفسی عمیق کشید و با خشم بازوش رو از توی دستش بیرون کشید و غرید
یونگی:دیگه...یکبار هم جرئت نکن دستت رو بهم بزنی...
هوسوک:یونگی باور کن...
یونگی:فقط...ساکت شو...دیگه نمی خوام جلو چشم هام ببینمت،بریم ته!
و تهیونگ رو به سمت در هدایت کرد.
تهیونگ که دید هوسوک هنوز داره دنبالشون میاد بلند گفتتهیونگ:نشنیدی هیونگ چی گفت؟دیگه دنبالش نیا!
بعد از سوار ماشین شدن تهیونگ پیشنهاد داد به جای یونگی پشت فرمون بشینه و اون هم قبول کرد،چون نیاز داشت اون اتفاق رو هضم کنه.
از بطری آبی که توی ماشین بود آب نوشید تا حالش بهتر بشه.تهیونگ بدون حرفی ماشین رو روشن کرد،به خوبی متوجه بود که یونگی نیاز به آرامش و تنهایی داره تا ذهنش آروم بشه اما حاضر نبود اجازه بده تنهایی غصه بخوره.
پس به پارکی که در اون نزدیکی دید رفت. یونگی از تهیونگ ممنون بود که سئوال پیچش نمی کرد و تنهاش نذاشته بود،وگرنه نمیدونست ممکن بود دست به چه کاری بزنه.
هر دو روی نیمکتی نشستن و به درخت های روبه روشون زل زدن.یونگی نفس های عمیق میکشید تا بغضش رو فرو بده.
تهیونگ:هیونگ بهتری؟
یونگی هومی کرد.
تهیونگ:چه...چه اتفاقی افتاد؟کمکی از دست من بر میاد؟

YOU ARE READING
《 𝑷𝒐𝒍𝒂𝒓𝒊𝒔 》
Fanfiction《 پولاریس 》 ⚜️پارک جیمین صاحبِ رستوران معروف پولاریس توی سئول و جئون جونگکوک پسری که بر اثر اتفاقی در گذشته زندگیش دستخوش تغییراتی میشه و اون رو تبدیل به آدم دیگه ای میکنه. چه اتفاقی می افته اگه سرنوشت این دو نفر رو سر راه هم قرار بده؟(در حال آپ) •ک...