🚫🚫🚫🚫
- نمیخوای بذاری که بدون چشیدن طعمت اینجارو ترک کنم، نه؟فلیکس با لمس شدن شکمش توسط انگشتای هیونجین لرزید. حدس میزد که مرد چه هدفی داره اما هیچ ایدهای نداشت که تا کجا میخواد پیش بره؛ مخصوصا اینکه تایم مناسبی نبود و هر آن ممکن بود چان برسه.
- هیون.. ما.. بعدا هم میتونیم.. آه!
جملهاش با رسیدن دست هیونجین به نیپلهاش نصفه موند و آه کوتاهی از میون لباش خارج شد که کنترلی روش نداشت.
- هیون؟ از آخرین باری که اینطوری صدام کردی خیلی وقت گذشته و نمیدونی الان باعث شدی چه غوغایی تو دلم بهپا شه!
پسر بزرگتر همینطور که انگشتاش رو از زیر لباس، روی نوک سینهی فلیکس میچرخوند، گفت و به یکباره اونو فشار داد که باعث شد پسر کک و مکی زیر دستش تکون بخوره.
- قراره.. تا کجا پیش بریم؟
فلیکس توی کیوت ترین حالت ممکن پرسید و هیونجین خندهی ریزی کرد. اینکه تنها دغدغهی معشوقهاش همین بود و خودش با رابطه مشکلی نداشت، خرسندش میکرد.
- دوست داری تا کجا پیش بریم؟
دستش رو از زیر لباس فلیکس بیرون کشید و با شیطنت توی چشمهاش زل زد.
- نمیدونم. اگه چان برسه...
- چان تا شب نمیاد؛ بیا بهش فکر نکنیم.
هیونجین گفت و از جاش بلند شد، فلیکس رو توی بغلش از روی ویلچر بلند کرد و روی کاناپهی سبز رنگی که توی اتاق نشیمن قرار داشت، به صورت دراز کش گذاشت و خودش هم به سرعت روش خیمه زد.
موهای قهوه ای رنگ فلیکس روی کوسن مبل که دقیقا زیر سرش قرار داشت، پخش شده بود و با مردمک لرزونش به هیونجین نگاه میکرد تا ببینه حرکت بعدیش چیه.هیونجین با نگاهی خریدار، کل اجزای صورتش رو برانداز کرد. از چشمهای درشتش گذشت و نگاهی به بینی خوش فرمش انداخت. بعد اون، تک به تک کک و مکهای ریز و درشتش رو از نظر گذروند و روی لبهاش زوم کرد. خم شد و روی لب پایینی پسر بوسهای کاشت و وقتی دستهای فلیکس روی قفسهی سینهش نشست، هردو لبش رو به دندون کشید و بوسهای عمیق رو باهاش شروع کرد.
فلیکس ناخوداگاه از لذت اون بوسه، دستهاش رو بالا برد و لا به لای خرمن طلایی رنگ موهای معشوقهاش کشید. دست دیگهش رو روی کتف استخوانی مرد گذاشت و خودش رو کمی بالاتر کشید تا بتونه بیشتر طعم لبهای هیونجین رو حس کنه.
دست هیونجین اینبار، لباس پسر رو بالا داد و با یه دست مشغول بازی با نیپلهای حساسش شد. طوری که مدام نیپلهاش رو فشار میداد و یا باهاشون بازی میکرد و با این کار، رسما داشت عقل رو از سر فلیکس میپروند.
ESTÁS LEYENDO
𝑯𝒂𝒓𝒎𝒐𝒏𝒊𝒐𝒖𝒔[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Romance_ دیشب خوب خوابیدی؟ دقیقه ای بعد هیونجین با صدای بلند، فلیکس رو مخاطب قرار داد. _ مگه میشه تو لالایی بخونی و من خوب نخوابم؟ فلیکس از داخل سرویس بهداشتی، متقابلا فریاد زد و لبخند بزرگ هیونجین که حالا روی لباش نقش بسته بود رو ندید. _ ولی من خوب نخواب...