-" باید میزاشتی من با همون هوایی که داشت باهاش نفس می کشید، خفش می کردم !" صدا با حرص عجیبی گفت. جیمین در سکوت، همونطور که راه خودش رو می رفت، گذاشت صدا با خودش درباره ی تهیونگ حرف بزنه! «من دوستش نبودم... چرا باید دوستش می بودم؟ من عجیب غریبم... چرا باید بخواد با من دوست باشه؟» لبخند ضعیفی زد.-" جرئت داری به خودت بد بگو !" صدا غرید.
لبخند دیگه ای زد و به نوک پاهاش خیره شد. قطرات اشکش، از چشمهاش سر می خوردن و روی برگ های روی زمین ریخته شده، فرود می اومدن... «من لیاقت هیچ دوستی رو ندارم... من فقط یه گرگ ضعیف بدون رایحه ام...» اشک هاش رو پاک کرد که شاخه ای رها شد و به دستش خورد. " عاوچ! این دیگه برای چی بود ؟" جیمین داد کشید.
-" بهت گفتم از خودت بد نگو و ناامید نشو! و تو این کار رو کردی... پس من زدمت... مشکلی هست ؟" صدا هم متقابلا داد کشید. " اره دارم! اون درد گرفت !" جیمین در حالی که بازوش رو میمالید گفت.
-" من فقط لمست کردم جیمین !" (منظور اینه با شدت نزد)
جیمین، هوفی کشید و به راه رفتنش ادامه داد تا جایی که به کلبه اش رسید.
-" تو برگشتی اینجا؟ چرا ؟"
جیمین اهسته جوابش رو داد :" جونگ کوک نمی تونه منو اینجا پیدا کنه ."
-" به اون امگا گوش نکن، اون فقط حسودی می کرد... جونگ کوک دوست توعه من مطمئنم !" صدا با اصرار گفت. جیمین آهی کشید و گفت :" مشکلی نیست... به هر حال که منم احساس معذب بودن می... ." با شنیدن بوی شیرینی، حرفش رو خورد :" یه کسی... اینجاست ."
-" خوب... پس بیا بریم ببینیم کیه! من با توعم پس نگران نباش اگه اون گرگ خواست کاری کنه !" جیمین سر تکون داد و سمت بو رفت.
جیمین سمت پاسیو رفت و مردی رو دید، که با چشم های بسته، روی مبل دراز کشیده بود. " عاممم... ببخشید... ." با ترس و لرز گفت و دید که مرد، غرشی کرد و توی جاش نشست.
مرد و جیمین برای مدتی، فقط به همدیگه زل زدن. " این کلبه ی منه... فقط گفتم بدونی ." این اون مرد بود که بالاخره سکوت رو شکوند. گفت و بعد دوباره خوابید. " این کلبه ی منه ." جیمین اروم گفت. اون شنید و یه چشمش رو باز کرد. " من بوت رو این دور و بر حس نمی کنم پس برای تو نیست !"
جیمین اهی کشید :" به خاطر اینه که من هیچ بویی ندارم !" مرد، دوباره سر جاش نشست و ابرویی بالا انداخت :" بویی نداری؟ جالبه !" خندید :" اسمم هوسوکه !" جیمین هم لبخندی زد :" منم جیمینم !"
-" خوب... پس من میتونم برم و به خوابیدنم برسم ؟" هوسوک گفت. " بیرون از اینجا؟ اما هوا خیلی سرده !" جیمین جوابش رو داد. پسر شونه ای بالا انداخت :" هم... مهم نیست عادت کردم ."
-" میتونی اینجا پیش من بمونی !" جیمین با کمال فروتنی گفت ولی اون سر تکون داد :" نه مرسی... تقسیم کردن زیاد تو کار من نیست !" گفت و بعد توسط بادی از روی مبل، به روی زمین پرت شد. " این چه کوفتی بود ؟"
هوسوک داد کشید و دستش رو روی سینه اش گذاشت. نگاهی به پسر کنارش انداخت :" کار تو بود ؟" جیمین سر تکون داد :" نه... ولی از بابتش معذرت می خوام !" تعظیمی کرد. " اوه باشه پس... ." هوسوک با سرفه ای گلوش رو صاف کرد :" بیا با هم اینجا بمونیم !"
-" ارههه !" جیمین با شادی جیغ خفه ای کشید و هوسوک متعجب بهش خیره شد :" اون اقا کوچولو به طرز عجیبی کیوته !"
...
هوسوک وارد میشود!
هلو گایز. بالاخره بعد از قرنها، آپ کردم! ؛)
شرمنده ولی تا به الان نه خودم میتونستم آپ کنم، نه کسی تونست آپ کنه. بعدم که لپتاپم خراب شد و فایلا پرید. الانم از رو پیدیاف دارم آپ میکنم.انیوی~
از امروز به بعد آپ منظم داریم. سعی میکنم روزی چندتا پارت آپ کنم تا زودتر تموم شه. مرسی از صبر و شکیبایی شما.
YOU ARE READING
The Angelic Wolf || YoonMin || Full
Werewolf[کامل شده] کاپل: یونمین، نامجین، کوکوی ژانر: امگاورس، امپرگ، گرگینه، فلاف، اسمات ترجمه توسط: SHin خلاصه: جیمین یه امگای نادره که خاطرهای از گذشته نداره و فقط اینور اونور می چرخه. یونگی هم آلفایی هست که با ورود جیمین به دستهی خودش عصبانی میشه... ی...