Part 10

4.2K 713 25
                                    


  

  
   پسر کوچیک بیرون، روی ایوون نشسته بود و چیپ رو که با پروانه ها بازی می کرد تماشا می کرد... و دوباره غرق در افکار خودش شده بود.



   در مورد چی؟ در مورد اینکه اونجا، اون بیرون، بیرون جنگل، چه چیزی وجود داشت :" اونجا چه شکلیه ؟" پرسید.



   -" من همیشه پیش خودتم بچه، پس واقعا نمی تونم یه جواب درست درمون بهت بدم... اگرچه، یه عالمه جای خوشگل اون بیرون هست... باغ های زیبا، نونوایی هایی که کیک ها و بیسکوییت های خیلی خوشمزه درست می کنن، اقیانوس های پاک و ابی رنگ، که وقتی افتاب بهشون می تابه می درخشن... فقط ستاره های زیادی توی اسمون شبش نداره ."



   همه ی چیزایی رو که اون گفت تصور کرد. عالی به نظر می رسید... که اونو می ترسوند. هر چیز خوبی، یه چیز بدی داره.



   -" و چیزهای بدش... اونا چی ؟" با استرس پرسید. صدا هم قبل از جواب دادن چند دقیقه ای سکوت کرد.



   -" نمی خوام بترسونمت ."



   پسر لبخند زد، اما در واقع از شنیدن جواب ترسیده بود :" من خوبم... و همینطورم با تو در امانم ." گفت و حس کرد که یه نسیم نرم به گونش برخورد کرد. اون خندید چون می دونست که صدا خوش حاله.



   -" اونجا... اونجا یه عالمه ادم ها و گرگ های ترسناک وجود دارن... بیشتر جاها پره از مردم عوضی و خشونت، ادما کلی کارهای غیر قانونی می کنن چون دلشون می خواد و این چیزیه که خوش حالش میکنه... بیشتر گرگ ها و ادما به خاطر سوء استفاده دیگران ازشون و نداشتن پول دارن از گشنگی میمیرن... جنایتکار ها و جانی ها جوری رفتار می کنن که انگار همه چیز ماله اوناست و هر چیزی که می خوان رو می گیرن ."



   لرزه ای به تن پسر افتاد. دستاش بالا اومدن  خودش رو بغل کردن. می دونست دنیا ترسناکه، اما نمی دونست انقدر وضعیتش خرابه.



   -" لطفا نترس... تمام چیزهای بد  شیطانی توسط کسایی که خوبن از بین میرن ."



    لبخندی زد و نگاهش رو، به چیپی که حالا خوابیده بود داد. سمتش رفت و با احتیاط بلندش رد. وقتی داشت سمت اتاق بر می گشت، پشتش رو نگاه کردو و خونه هایی رو در فاصله ی خیلی دوری ازش دید.



   اون لحظه یه قولی به خودش داد و اون قول ای بود که...



   هیچ وقت جنگل رو ترک نکنه...

...


سلامی گرم به همه ی لاولی گرل یا بوی های خودم!
این صداعه دیگه خیلی رو مخمه... و هه... جیم فکر کرده خودم پرتش میکنم بیرون...
بچه ها می دونم قرار بود دیشب آپ بشه اما... من یه هفته اس که روزی فقط ۲ ساعت اونم بعد از ظهر خوابیدم و دیشب به معنای واقعی کلمه غش کردم!
امروزم از صبح تا الان امت داشتم ( می دونم درک می کنید ) سر همین دیر شد شرمنده عوضش دو تا پارت بعدی حتما یک شنبه یکی صبح و یکی شب قرار میگیره! اگه این کار رو نکردم دارَم بزنید...
نظر و اون یادتون نره بوص❤

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now