Part 12

3.9K 683 15
                                    



   پسر کوچیک وقتی توی صبح، نور خورشید به چشماش برخورد کرد از جاش بلند شد. چیپ رو دید که کمی اونورتر از خودش، روی تختی که صدا بهش داده بود، خوابیده بود. لبخندی زد.
   پسر دو روز بود که چیزی حول و حوش سرش می چرخید. اینکه می تونه اینجا بمونه، یا بازم باید بره. و در اخر تصمیم رفتن گرفته بود.

   دوباره چیپ نگاه کرد و اروم سرش رو نوازش کرد :" برمیگردم پسر ." بعد به گرگش تبدیل شد و دوید.

   اولین بارش بود که توی شکل گرگش می دوید. احساس محشری داشت. براش شبیه احساس ازادی بود. دویدن همراه با باد و چیزهایی که به سرعت از کنارش رد و محو می شدن. عالی بود.



     وایساد و یه نفس عمیق کشید. و بوی چیز شیرینی رو حس کرد. « بوی چیه؟ » متعجب شد و گذاشت تا دماغش اون رو به سمت بو، راهنمایی کنه.

   یکم طول کشید، اما در اخر تونست محلش رو پیدا کنه.

  
   یه خونه ی قشنگ دید و بهش زل زد. « قشنگه » فکرکرد. مونده بود چه نوع مردمی اونجا زندگی می کنن. « مردم » نمی دونست چه کسی اونجا زندگی می کنه و این می ترسونتش.  « داشتم با خودم چی فکر می کردم؟ » جایی که بود در امان بود، پس چرا باید این همه راه تا اینجا میومد؟ اومد که بره خونه اما گشنگی ضعیفش کرد.

   « مممم! » احساس کرد که شکمش قار و قور میکنه و معدش خودش رو به در و دیوار میکوبه. « شاید چیزی توی اب باشه که بشه خوردش » با خودش فکر کرد و به خونه نزدیک تر شد.

   چیزی که نمی دونست این بود که، وقتی نزدیم تر شد... یه دوست پیدا می کرد.

...

اینم پارت دوازده~
مژده مژده... همونطور که قول داده بودم فردا هم آپ داریم...
پارت بعدی فردا صبح یا ظهر گذاشته میشه منتظر باشید😘
نظر و ووت یادتون نره❤
راستییییی...
1 k
شدن سین ها مبارککککککک🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉😍😍😍
مرسی از همه🙏🏻
میدونید من نمی رم اینور اونور تبلیغ فف رو کنم و بگم بیاید بخونید سر همین خیلی خوشحالم😍😍 مرسی از همه کسایی که خوندن😘 و ووت دادن😬 و منو تا اینجا همراهی کردن... کسایی که این فف رو به ریدینگ لیستشون اضافه کردن و معرفیش کردن...
مرسی از همه... عاشقتونم😍😍😍😍😘😘😘😘❤❤❤❤💜💜💜💜

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now