Part 14

3.9K 705 48
                                    



   یونگی حتی هنوز پاش رو، از ماشینش بیرون نزاشته بود که چیزی رو حس کرد :" گرگ ." با خشم غرید. نمی تونست هیچ بویی رو حس کنه، اما می دونست چیزی فرق می کنه.

   -" جانگ کوک ." داد کشید و داخل خونه شد. 
   -" یاپ ." در حالی که روی مبل نشسته بود و کانال های تلویزیون رو، زیر و رو می کرد، گفت.

   -" بوی یه گرگ رو می شنوم ." یونگی هوفی کرد.

   -" گرگ ؟" سعی کرد جوری رفتار کنه انگار هیچی، اتفاق نیافتاده :" من بوی چیزی رو نفهمیدم ." گفت چون حقیقت داشت. اون اصلا بوی گرگ رو حس نکرده بود. یونگی با حرص لب گزید.

   -" یونگی اروم باش، احتمالا بوت رو شنیدن و از ترس فرار کردن ." کوک گفت در تلاش اینکه بتونه کمی اون الفای عصبانی رو اروم کنه.
   -" ریهو !" یونگی داد کشید و ملازم با سرعت داخل شد :" بله الفا ؟" ریهو تعظیم کرد.

   -" یه سریا رو بزار بیرون خونه نگهبانی بدن. می دونم یه خبراییه ."

   -" الساعه قربان ." دوباره تعظیمی کرد و بیرون رفت.

   -" عاممم... نیازی نی... ." یونگی چشم غره ای به کوک رفت و اون رو خفه کرد :" من ولگرد دور رو بر خونه ام نمی خوام. تو باهاش مشکلی داری جانگ کوک ؟" یونگی با استفاده از صدای الفاش گفت.

   -" نه واقعا، خونه ی خودته ." مسخ شده از صدای الفا شونه ای بالا انداخت.

   -" همینطوره ." سمتش قدم برداشت :" خونه  من، که بهت گفته بودم مراقبش باشی ." هیسی کشید.

   -" ب-بودم... ." جانگ کوک که حالا ترسیده بود، گفت.

   -" پس چرا انجامش ندادی ؟" دماغ به دماغ کوک گفت. تمام کاری که اون کرد، قورت دادن اب دهنش بود.

   -" آلف... کوکی؟ چه خبره ؟" الفاها سمت تهیونگی که بهشون زل زده بود، برگشتن.

   -" هیچی ." از کوک فاصله گرفت.

   -" هممم ؟" ابرویی بالا انداخت. اما بعد با بیخیالی شونه هاش رو تکون داد :" کوکی، برادرت دنبالت می گرده ."

   -" البته که همینطوره... ." چشمهاش رو توی حدقه چرخوند :" مرسی ته ." چشمکی بهش زد و رفت.

   -" ته تو... ." اما تهیونگ میون حرفش پرید.
   -" بهت گفتم! هاهاهاهاها! اون منو دوست داره !" با خوشحالی بالا و پایین می پرید :" بهت گفتم! دوسم داره !" خندید و از دست یونگی عصبانی فرار کرد.

   -" آلفا !" یونگی سمت یکی از بتاها برگشت :" درباره ی گرگ... ."

   یونگی پوزخندی زد :" اگه دیدینش... بهش شلیک کنید ."

...

پارت اخر این هفته~
ببینم تا هفته ی بعد چطور سر میکنید😬
آیا میدانستید ووت و سی ام سبب شادی مترجم و انگیزه ی بیشتر برای انجام کار می شود؟😐
نمی دانستید بدانید...😂❤

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now