"من نمیفهمم چرا همهتون اینجایید؟" نامجون گفت در حالی که با چشمهاش، مهمونهای ناخونده رو هدف میگرفت. هوسوک، کمی توی جاش جابهجا شد و خمیازهای کشید:" حوصلهمون سر رفته!" کوک هم چشم غرهای به جین که با یومی مشغول بود، رفت:" منم اینجا زندگی میکنم خیر سرم!"
اینبار جون، نگاهش رو به تهیونگی که با چشمهای درشت شده، به یومی نگاه میکرد، دوخت. امگا، با حس سنگینیِ نگاهش، سمت آلفا برگشت و لبخند کمرنگی زد:" من میخواستم یومی رو ببینم!" جون، آهی کشید. هنوز متقاعد نشده بود! "دوباره میپرسم... چرا اینجایید؟" جین، هیسی گفت و ابرویی بالا انداخت:" اونا برای تو اینجا نیستن! پس تو حرص نزن!" بعد سمت تهیونگ برگشت و لبخندی زد:" میخوای نگهش داری ت... ." و ته، قبل از اینکه اون بتونه جملهش رو تموم کنه ذوق زده بالا پرید:" آره!"
جین، یومی رو توی آغوش ته گذاشت و امگا بلافاصله، چشمهاش با اشک پر شد. "ا-اون خیلی کوچولو و... کیوته!" تهیونگ گفت در حالی که کل صورتش از اشک خیس شده و چشمهاش، از کاسه دراومده بودن! کوک لبخندی زد:" یونگی گفت که ته، توی پرستاری بچه کمک میکنه!"صدای هه گفتن هوسوک بلند شد:" این یه دروغ فاکیه!" وقتی توجهی بقیه رو، روی خودش دید، ابرویی بالا انداخت و با دست به تهیونگ اشاره کرد:" فقط بهش نگاه کنید!" و نگاه همه، سمت تهیونگی که بدجور گریه میکرد و تموم صورتش قرمز شده بود، برگشت.
"هیچکس دلش نمیخواد اون دور و بر بچهش باشه!" هوسوک هوفی کرد و جین خندید. "ولش کن! عه! اون فقط خوشحاله! نه تهیونگ؟" اون پرسید و ته سر بلند کرد. فینی کرد و سرش رو تند تند تکون داد:" من ایلی... اوشعالم!" -من خیلی خوشحالم- جون پوفی کرد و آروم به شونهی جین زد:" جین! اون رو از بچهی من دور کن!"
صدایی اومد:" اوه... جمعتون جمعه! بهتر... کارم راحت شد!" "هارو!" هوسوک و جونگکوک همزمان داد کشیدن. نامجون و ته ابرویی بالا انداختن و جین، به سرعت سمتش رفت و اون رو توی آغوش فشرد. "هارو! دلم برات تنگ شده بود!" جین محکم اون رو فشارش داد جوری که صورت امگا قرمز شد. "من رو ببخش لونا که بهت سر نزدم!" هارو گفت و تعظیمی رو به نامجون کرد:" آلفا نامجون!" "دوباره سلام هارو!" نامجون گفت و لبخند محوی زد.هارو نگاه بیاهمیتی به تهیونگ که هنوز هم قرمز بود انداخت و بعد رو گرفت. "من اینجام که بگم، یونگی و جیمین مدتی رو میخوان به عنوان زوج با هم بگذرونن... ." چشمهاش رو، روی آلفا متمرکز کرد:" و یونگی، شما رو به عنوان رئیس گله قرار داده آلفا!" "چرا؟" نامجون تقریبا داد زد و بعد موهای لختش رو به عقب روند. هارو شونهای بالا انداخت:" اون گفت چون شما یه آلفای تروبلادی، کسی جرئت نمیکنه بهت چیزی بگه! پس بهترین گزینه خودتی!" جون، هوفی کرد و چشمهاش رو توی حدقه چرخوند.
"یس عالی شد! میتونم خونهش رو بترکونم! چه عالی!" جین هیجان زده گفت و سمت جونگکوکی که عنق، اونورتر ایستاده بود برگشت:" کوک! تو مسئولی!" چشمهای پسر گشاد شدن:" ترجیح میدم نباشم!" نامجون که راه فراری پیدا کرده بود، نیشخندی زد:" کسی نگفت حق انتخاب داری!" کوک، بلند غرشی کرد و هارو هم خندید. "به چه کوفتی م... ."هارو، دستش رو بالا آورد و مانع حرف زدنش شد:" هی! مواظب حرف زدنت باش! تو الآن جلوی یه بچه کوچولو و یه لونا قرار داری!" اون گفت و کوک غرید:" ازت متنفرم!" "من اینجا نیومدم تا تو از من خوشت بیاد جونگکوک! اصلا نمیفهمم چرا فکر میکنی من میکخوام توسط تو دوست داشته بشم! این خیلی ناراحت کنندهست... ." آهی کشید و سر تکون داد.
"دهن تو غیر قابل کنترله! مخصوصا جلوی یه آلفا!" هوسوک گفت. هارو شونهای بالا انداخت:" قضاوت تو در مورد من به جا نیست! نه تا وقتی که من یه امگای تروبلادم!" با افتخار گفت و پوزخندی زد. "هستی؟" نامجون پرسید و ابرویی بالا انداخت.
"البته!" هارو گفت. نامجون هوم کشیدهای گفت و به پشتیِ صندلیش تکیه زد:" تا حالا امگای تروبلاد ندیده بودم!" "احتمال وجود یه امگای تروبلاد، یه میلیونیومه... تازه اگه توی خانوادهت، تا به حال اتفاق نیافتاده باشه، احتمالش به مراتب کمتر هم میشه!" هارو توضیح داد و زیر چشمی به جین نگاه کرد. "چ-چیه؟" جین گفت. "هیچی!" هارو لبخند زد و بعد تعظیمی کرد:" من باید برم!"
"من به تو اعتماد ندارم!" هوسوک گفت و اخم غلیظی کرد. "میدونم هوسوک! یادمه تو قبلا هم این رو گفتی!" و چشمک شیطنتآمیزی رو روونهش کرد. آلفا سر به زیر انداخت. نامجون نیشخندی زد و ذهنش رو به ذهن هارو متصل کرد -به این کار میگن مایندلینک، از این به بعد همین میگم.-
«پس اون گرگ شیطانه!» توی ذهنش گفت. هارو هم متقابل، باهاش مایندلینک کرد:« البته که تو این رو میدونی آلفا نامجون! سوپرایز نشدم!» "میتونی بری!" جونگکوک گفت و چشم چرخوند. تهیونگ، ضربهی آرومی به بازوش زد:" انقدر با اون پسر بدجنس نباش!" چشمهای هارو گشاد شدن:" ببخشید؟ پسر..؟" نیشخندی زد:" من یه دخترم!"
STAI LEGGENDO
The Angelic Wolf || YoonMin || Full
Lupi mannari[کامل شده] کاپل: یونمین، نامجین، کوکوی ژانر: امگاورس، امپرگ، گرگینه، فلاف، اسمات ترجمه توسط: SHin خلاصه: جیمین یه امگای نادره که خاطرهای از گذشته نداره و فقط اینور اونور می چرخه. یونگی هم آلفایی هست که با ورود جیمین به دستهی خودش عصبانی میشه... ی...