Part 01

8.3K 1K 25
                                    

  " لطفا فکر نکن تنهایی پسرم! تو قراره یه ادم خیلی مهم و امگای کسی بشی فرشته کوچولوی من! تو قراره کسی رو داشته باشی که همیشه مراقبته! دوست دارم امگا من! من... ."

پسر جوون همونطور که عرق کرده بود، از خواب پرید دو شب بود که یه کابوس تکراری رو می دید و دلیلش رو هم نمی دونست. نفسی کشید و سمت حموم رفت تا هم دوش بگیره و هم مسواک بزنه.

   بعد از انجام کارهای مورد نظر، سمت در رفت و اروم بازش کرد. قدم به بیرون گذاشت و بعد هوای تازه و خوشبوی اطرافش رو به داخل ریه هاش برد. درخت ا، گل ها و هوای پاک رو تنفس کرد و لبخندی روی لب هاش شکل گرفت. اینجا خونه ی اون بود!... تنها خونه ای که داشت. از وقتی هفت سالش بود تنها بود و از قبل اون هم خاطره ای نداشت.
   تنها چیزی که داشت یه گردنبند بود. بدون اینکه حتی دلیلش رو بدون اون براش خیلی با ارزش بود.

   گرنبند دور گردنش رو لمس کرد و بلافاصله احساس امنیت کرد. گردنبندِ عجیب، اما زیبا، وقتی که اون توی خواب غرق شده بود، ظاهر شده بود. اینکه چرا اون پیشش ظاهر شده یا چه معنایی داره رو نمی دونست. تنها چیزی که براش واضح بود، این بود که باید جای امنی بزارتش.
   حرف از امنیت شد. می دونست که بالاخره مجبور میشه اینا رو هم ترک کنه. در مورد شکارچی هایی که علاقه به شکار گرگ های انسان نما، مثل خودش داشتن، خبرهایی شنیده بود. و این به شدت ترسناک بود.
   اگرچه، چیزی که بیشتر از هر چیزی می ترسوندتش، نداشتن کسی بود که ازش محافظت کنه. توانایی حفاظت از خودش رو نداشت. پس حتی کوچک ترین صدایی اون رو می ترسوند.
    درست مثل صدایی که از طرف بوته ها به گوش رسید! چشماش سریعا پر از اشک شدن. و چندی بعد، این پسرک جوون قصه بود که با پاهای برهنه، با تمام سرعت شروع به دویدن کرد.
   فرار کرد... درسته... فرار... اونم از جایی که بهش خونه می گفت.

اینم از پارت اول امیدوارم خوشتون بیاد🤗 فقط یه چیزی به دلیل اینکه نت من بدجوری خرابه😖 و نمی تونم عکس هاش رو لود کنم😭 اگه خواستین می تونین توی نسخه ی پی دی اف که توی چنل تلگرام قرار میگیره ببینین و یا توی اکانت اصلی نویسنده🤗🤗 وت و نظر یادتون نره🥰 اگه بدونید چقدر انرژی میده😁 پارت دو فردا قرار میگیره 😍😘 بوج رو لپاتون🤩


The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now