"گ-گرگ... ش-شیطان؟!" جیمین زمزمه کرد و به هوسوک نگاهی انداخت. "گندت بزنن هارو!" هوسوک داد کشید. اون واقعا مجبور نبود چنین چیزی رو بهش بگه... قدمی سمتش برداشت. به قدری عصبی بود که بتونه گردن اون امگای از خود راضی رو بشکنه! "آروم باش! یادته که همین چند دقیقه ی پیش چه اتفاقی افتاد، وقتی که خواستی بهم صدمه بزنی، نه؟" هارو گفت. طعنه ی خاصی توی صداش شنیده میشد.
جیمین که هنوز گیج بود، پائین استین هارو رو کشید:" گرگ شیطان چیه؟" "گرگی که ترس، خون، و شرارت رو پخش میکنه!" هارو با صداقت جوابش رو داد. "بسه! بیشتر بهش نگو! لعنت بهت هارو!" هوسوک داد کشید. واقعا تحمل اینکه دیدگاه جیمین بهش عوض بشه رو نداشت.
امگا، با چهره ی بی تفاوتی بهش نگاه کرد:" اونوقت چرا نه؟" "تو جدی ای؟" هوسوک با ناباوری پرسید. یعنی واقعا نمی دونست؟ "من همیشه جدیم." جواب هارو بود. "این دقیقا مشکل توئه! برای یک بار هم که شده روشن فکر باش!" اون داد کشید. صدای هارو، در برابر فریاد هاش خیلی آروم به نظر می رسید:" من الان حتی دارم بیشتر جدی میشم هوسوک! چرا باید روشن فکر باشم؟ و به دیگران فکر کنم؟ چه چیزی تغییر می کنه؟ مردم گاهی نیاز دارن حقیقت رو بدونن، و منم از اون تیپ ادم هایی هستم که همیشه راستش رو میگم!"
هوسوک، لب گزید و به زمین خیره موند. "حالا... ." با ساکت شدن اون، سمت جیمین برگشت و ادامه داد:" هوسوک جز نسل اماجی هاست، و حتی با اینکه اونا، قاتلن و بقیه رو می کشن، باز هم جزوی از دایره ی قدرتن." با به پایان رسیدن توضیحش، چرخید و سمت الفا برگشت. "این تنها دلیلیه که به خاطرش من بهت تعظیم کردم!" جیمین، پرسید:" دایره ی قدرت جاییه که گرگ هایی با قدرت و توانایی زیاد میرن تا حرف بزنن، درسته؟"
"من... ." "تو گرگت رو تغییر دادی ولی نمی تونی یه چیز به این سادگی رو عوض کنی؟ هوسوک... من واقعا ناامید شدم!" هارو گفت. "چی؟ وایسا ببینم! اون گرگش رو تغییر داده؟" جیمین با تعجب گفت.
نگاهش دائم بین اون و هوسوک در چرخش بود. هارو خندید:" بله... گرگ واقعیه اون، با چیزی که تو دیدی خیلی متفاوته، و این به خاطر اینه که اون از این استفاده کرده!" و کتابی رو بالا آورد.
"این چیه؟ و لطفا! نگو که یه کتابه!" جیمین لب ورچید و هارو خندید. "من همچون جوک هایی رو نمی گم جیمین... نه وقتی که تو طرف حسابمی!" نفسی کشید و ادامه داد:" این کتاب، ریز به ریز اطلاعات راجع به گرگ ها رو در برداره. منتهای تو البته... و همچنین ،یه سری طلسم ممنوعه، که گرگ ها از اونها استفاده می کنن تا به چیزی که میخوان برسن، بدون اینکه براشون بدشامسی ایجاد شه."
"طلسم؟ ما می تونیم از طلسم استفاده کنیم؟" جیمین گفت. خیلی هیجان زده به نظر می رسید. هارو، به نفی سر تکون داد:" نه! به خاطر همین بهش گفتم ممنوعه! تقریبا هیچ کس نمی تونه و نباید ازشون استفاده کنه! حتی بچه ها!" هارو با لحن قاطعی گفت.
"می فهمم... ." جیمین گفت و به هوسوک نگاه کرد. "میتونم گرگ واقعیت رو ببینم؟" هوسوک آهی کشید:" نه جیمینا!" پسر، کمی ناراحت شد. "خب... این چیز خوبیه که من به اجازه ی تو نیاز ندارم!" هارو گفت و ریز خندید.
"ببخشید؟" هوسوک غرید. "واقعاً مجبورم این حقیقت که من ازت قوی ترم رو، دوباره بکوبم توی صورتت؟" ریه هاش رو پر از هوا کرد و بعد بازدمش رو فوت مانند بیرون داد:" و همینطور، جیمین میخواد ببینتش! و اون هر چیزی رو که بخواد به دست میاره، حالا چه خوشت بیاد، چه نیاد!" پوزخندی زد.،"چرا یه جوری رفتار می کنی انگار جیمین، رئیس توئه؟" هوسوک پرسید. "چون هست! دقیقا همونطور که اون از تک به تک شما هم والا مقام تره!"
"و چرا اینجوریه؟" هوسوک پرسید و دست به سینه شد. هارو، خنده اش گرفته بود. اون حرفش رو باور نداشت؟ "آماده باش که زانو بزنی!" هارو گفت و هوسوک پوزخند زد:" چرا؟" لبخند هارو، به شدت شیطانی به نظر می رسید:" چون جیمین... گرگ خداست!"
YOU ARE READING
The Angelic Wolf || YoonMin || Full
Werewolf[کامل شده] کاپل: یونمین، نامجین، کوکوی ژانر: امگاورس، امپرگ، گرگینه، فلاف، اسمات ترجمه توسط: SHin خلاصه: جیمین یه امگای نادره که خاطرهای از گذشته نداره و فقط اینور اونور می چرخه. یونگی هم آلفایی هست که با ورود جیمین به دستهی خودش عصبانی میشه... ی...