Part 57

1.3K 227 13
                                    

جیمین حالا توی شکل انسانش فرو رفته بود و احساس خستگی و گرسنگی زیادی می کرد ." این شهره کجاست ؟" گفت و نفسی از روی خستگی کشید. صدا هنوز برنگشته بود و اون نمی دونست حال هوسوک خوبه یا نه ." چرا من همیشه فرار میکنم ؟" از خودش پرسید .

" چرا نمی تونم حتی یه کار کوچولو رو درست انجام بدم ؟" بعد مشت کوچولش رو بالا اورد و به سرش کوبید. با بالا اوردن سرش، تونست نورهایی رو ببینه: " اوه. "

-" این باید همون شهری باشه که هارو درباره اش حرف میزد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-" این باید همون شهری باشه که هارو درباره اش حرف میزد. " جیمین لبخند زد ." الان من باید چی... ." "سلام!" جیمین ترسیده برگشت و به پشت سرش خیره شد ." لطفا به من صدمه نزن! " جیمین در حالی که حسابی میلرزید گفت ." اوه عزیزم! من بهت اسیب نمی رسونم! " جیمین، چشم باز کرد و به صاحب صدا خیره شد. یه زن که در اواخر دهه ی سوم زندگیش بود بهش خیره شده بود: " من میخوام بهت کمک کنم! " زن گفت و لبخندی زد ." کمک ؟" جیمین، حرفش رو تکرار کرد.

   -" تو یه گرگی نه ؟" زن گفت و خون توی رگ های جیمین یخ زد .

زن وقتی نگرانی اش رو دید لبخندی زد: " اوه نترس! من هم دوتا بچه گرگ توی خونه دارم! اسم من خانم لوعه... تو میتونی منو میجا صدا کنی! " جیمین تعظیمی کرد: " سلام خانم لو... من جیمینم! " زن باز خندید: " تو واقعا خیلی کیوتی! " قدمی سمتش برداشت و دستش رو گرفت. جیمین برای لحظه ای لرزید ولی بعد به خودش نهیب زد ." بیا بریم... باید خودتو گرم کنی!"

جیمین با دیدن خونه، لبخندی زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جیمین با دیدن خونه، لبخندی زد ." زود باش جیمین! از همین الان هم میدونم که اونا یه چیزی رو شکوندن... دوباره! " نفسی کشید و در رو باز کرد ." مامان برگشته! " یه صدا داد زد ." مامان! عکس منو بگیر !" جیمین برگشت وقتی صدایی رو از پشت سرش شنید.

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now