Part 48

1.4K 269 18
                                    

جیمین با ارامش، روی تختش خوابیده بود که ناگهان یه بوی غلیظ ،که توی هوا پخش شده بود اذیتش کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جیمین با ارامش، روی تختش خوابیده بود که ناگهان یه بوی غلیظ ،که توی هوا پخش شده بود اذیتش کرد ." مممم. " بینی اش رو گرفت و احساس کرد یه نسیم اروم داره نوازشش می کنه! " ممم... چی شده ؟" پسر، با یه صدای خوابالود گفت.

   -" لطفا قبل از اینکه هوسوک اونو بکشه بیدار شو! " صدا با نگرانی گفت.

   جیمین می خواست از صدا بپرسه منظورش چیه که ناگهان صدای بلند برخورد چیزی با زمین به گوشش رسید. با عجله از تخت پائین اومد و سمت هال رفت.

   هوسوک، داشت مردی با یک دستش خفه می کرد ." چ-چی کار می کنی ؟" جیمین داد کشید ." ببخشید بیدارت کردم جیمین! نگران نباش زودی گردن این یارو رو می شکونم! " و لبخندی زد ." ولش کن! من میشناسمش! " جیمین گفت و هوسوک هم فرد رو ول کرد.

   -" تو این الفای ضعیف رو میشناسی ؟" هوسوک گفت ." تو الان دقیقا به من چی گفتی ؟" جونگ کوک به سردی گفت ." بهت گفتم ضعیف! " هوسوک پوزخندی زد ." دوباره بگوش تا. ..." " تا بزنم دهنت رو سرویس کنم بچه؟ لطفا! نمی خوام جلوی جیمین خجالت زده ات کنم! " و نیشخندی زد. جیمین به هر دوتاشون نگاه کرد.

   کوک، لبش ترکیده بود و از دماغش خون می اومدو روی صورتش هم زخم هایی دیده می مشید... در حالی که هوسوک کاملا سالم بود! " آه... من گشنمه! " هوسوک خمیازه ای کشید و سمت اشپزخونه رفت ." چرا اینجایی ؟" جیمین پرسید. کوک نگاهش کرد: " تو چرا اینجایی ؟" داد کشید و سمتش قدمی برداشت: " همه جا رو دنبالت گشتم! "

   -" جیمین! مرغمون تموم شده! " هوسوک از توی اشپزخونه داد زد. "تو اون مرتیکه رو میشناسی ؟" کوک گفت ." این مرتیکه همین حالا زد ناکارت کرد! " هوسوک گفت ." جونگ. ..." جیمین گفت ولی اون میون حرفش پرید: " جیمین! هر چیزی که تهیونگ بهت گفته حقیقت نداره! "

   -" پس تو دوست منی ؟" جیمین پرسید ." معلو... اه لعنت بهت ته
!" کوک غرید ." من دوستتم جیمین! " و لبخندی بهش زد.

   -" مرسی جونگ کوک !" جیمین گفت و با چشم هاش خندید ." هی جیمین! اینا چین ؟" هوسوک گفت و انگورهایی رو که دستش بود بالا اورد: " اونا انگورن! " جیمین جواب داد ." شبیه دکمن! " هوسوک گفت. جیمین سوالی نگاهش کرد: " تو اصلا میوه میخوری ؟" الفا، ابرویی بالا انداخت: " نه! من فقط گوشت می خورم! "

   -" البته که می خوری! " کوک گفت و نیشخندی زد. هوسوک، در یخچال رو محکم بهم کوبید ." دوباره اون کوفتی رو تکرار کن مرتیکه زمینی! " غرید و سمت کوک اومد. جیمین میونشون قرار گرفت: " دعوا نکنید! "" چقدر دردسر ساز! " صدایی گفت و بعد هم هوسوک و هم جونگ کوک به زانو در اومدن.

   -" هارو! " جیمین گفت و اون بهش تعظیم کرد ." اونا که بهت صدمه نزدن درسته ؟" اون پرسید و پسر سرش رو تکون داد ." خوبه! " انگشتش رو تکونی داد و بعد الفاها دوباره می تونستن تکون بخورن ." تو دیگه کدوم خری هستی! " هوسوک و کوک هر دو همزمان پرسیدن. هارو فقط برای لحظه ای بهشون نگاه کرد و بعد به جیمین خیره شد.

   -" اینجا خیلی جای خوبیه! " هارو لبخند زد ." اوه ممنون! " جیمین گفت ." تو کی هست. ..." هوسوک گفت. هارو خیلی ناگهانی میون حرفش پرید و سرد لب زد: " تنها چیزی که باید بدونی اینه که من می تونم تو رو با یه انگشت تکون دادم بکشم! شک داری؟ امتحانم کن! " بعد نگاه تیزش رو سمت کوک روونه کرد: " و تو! امگات رو کنترل کن قبل از اینکه بهش صدمه بزنم! چون دیگه رفتارش نسبت به جیمین از چشم من دور نمی مونه! مفهومه ؟"

   -" او-اوکی. ..." کوک اب دهنش رو قورت داد ." خوش حالم که ما به یه توافق رسیدیم! " هارو دست جیمین رو گرفت: " بیا جیمین! بهت یاد میدم چطوری شیرینی پروانه ای درست کنی! "

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now