The Angelic Wolf || YoonMin || Full

Part 84

بدن ریز پسر، می لرزید. نگاه گرسنه ی آلفا، جای جای تنش رو رصد و گونه های پر جیمین رو قرمز می کرد. "آل... ." "ساکت!" یونگی غرید و پسر بلافاصله دهنش رو بست. آروم، سمتش خزید و روش نیم خیز شد. لب هاش رو میون مال خودش گرفت و مک عمیقی به جفتش زد. دست های پسر کوچیکتر، بالا اومدن ولی قبل از حلقه شدنشون، دور کمر یونگی، اسیر دست های اون و به بالای تخت چفت شدن.

ناراحت از وضعیتش، لب باز کرد:" یون... ." فشار دست هاش رو بیشتر کرد و با صدایی که دورگه و بم شده بود غرید:" بهم میگی ددی! فهمیدی؟" کمی لرزید:" بله ددی... ." با خجالت گفت و یونگی، پوزخند رضایت بخشی به خاطر فرمان برداریش زد:" پسر خوب!"

روش خم شد و لباس تنش رو درآورد. لب هاش رو روی چونه‌ش گذاشت و بعد از مک محکمی که بهش زد، اونا رو سمت استخون برجسته ی تقوه‌ش هدایت کرد. مک های عمیقی میزد و بعد همون نقطه رو می لیسید، تا جایی که مطمئن بشه فردا صبح، رد مالکیتش روش میمونه! "مممم... دد... آه!" جیمین نالید و یونگی از پائین، همونطور که نوک سینه ی متورم شده‌ش رو به دندون گرفته بود ،غرید:" زوزه نداریم!"

انگشت های بلند و کشیده اش رو روی شکم تختش کشید. آروم، اونها رو سمت پائین سوق داد و بعد از رد کردن مچش، از کش شلوار تنگ پسر، انگشت سبابه‌ش رو، روی ورودیش کشید. مقعد پسر، با ترشحاتی که می کرد خیس شده بود. پوزخندی زد و توی یه حرکت ،کل انگشت اشاره اش رو وارد سوراخ تنگش کرد.

چشم هاش، از لذت بسته شدن. سرش رو به عقب پرت کرد و زیر چشمی، به جیمینی که بی صدا زیرش می لرزید چشم دوخت:" بیبیِ من حالش خوبه؟" صداش بم بود. امگا، سر تکون داد و اجازه داد آه غلیظش، از گلوش خارج بشه:" آهه... آره ددی... بیبی... حالش خوبه... و احساس خوبی... آهه... داره... ." دست راستش رو که حالا آزاد شده بود، روی دهن نیمه بازش گذاشت و با چشم هایی که نم اشک درشون دیده میشد، به آلفا زل زد.

یونگی، با خشم دستش رو پس زد و لب های قلوه‌ایش رو به دندون گرفت:" که احساس خوبی داری؟ می خوای بهترش کنم؟" و بدون هیچ هشداری، انگشت دوم رو وارد سوراخ تنگش کرد. دیواره ی روده ی پسر، کش اومد و جیغی از درد ناگهانی ای که توی پائین تنه‌ش ایجاد شد، کشید. آلفا، دوتا انگشتش رو تا آخر درونش فرو برد و به صورتی قیچی وار و دورانی، حرکت داد.

کم کم، با از بین رفتن درد، وقتی به انگشت هاش عادت کرد، این لذت بود که جاش رو گرفت. چشم هاش، سیاهی رفتن و نالید:" آه... ددی! بیشتر!" جیغی کشید و کمرش رو بالاتر آورد تا انگشت های اون، عمیق تر درونش حرکت کنن. یونگی، گازی از سینه ی جیمین که جلوش تکون می خورد، گرفت:" به من دستور نده!" و ضربه ی محکمی رو حواله ی قسمت داخلیِ رونش کرد. جیم، از درد صورتش جمع شد. برای عذرخواهی کردن لب باز کرد:" من... ."

یونگی، لبش رو روی مال اون گذاشت و گزید. بدون فاصله گرفتن، سرش رو سمت گوش پسر برد و لاله‌ش رو به دندون گرفت:" ولی از اونجایی که خیلی مودب پرسیدی و... خیلی هم سکسی بودی... ." انگشت سومش رو هم وارد کرد و جیمین، تکون بدی خورد و صدای جیغش گوش پسر رو خراشید. "من گوش میدم!" ادامه ی حرفش رو گفت و با سرعت بیشتری درونش حرکت کرد.

امگا نمی تونست چیزی بگه. همه چیز براش زیادی خوب بود! سرش در دوران بود و چشم هاش از لذت بی اندازه ای که انگشت هاش کشیده و استخونیِ آلفا بهش می دادن، سیاهی می رفت. با برخورد نوک انگشت یونگی، با نقطه ای از روده‌ش، آهی غلیظی کشید و کام سفید رنگش، روی شکم صافش چکید:" آهههههههه!" آلفا، با ناامیدی به آلت پسر که ازش کام می چکید خیره موند. "یادم نمیاد بهت اجازه ی اومدن داده باشم!"

"من... آییی!" با فشرده شدن دیکش توی دست های اون، جیغی کشید و سرش رو به بالشت فشرد. "بیبیِ بد!" یونگی گفت و چنگی به رون پر و سفید جیمین انداخت. عضوش رو به کف دستش کشید و تند تند پمپ کرد تا جایی که دوباره، سفت شد.

"م-من... آه! آههه! متاسف... متاسفم... ددی! آهه... ." جیمین با نفس نفس گفت. "من عذرخواهیت رو نمی خوام!" یونگی با صدای دورگه و سردی گفت و حرکت دستش رو سریع تر کرد. "ددی!" جیمین داد کشید و از لذت چشم هاش رو بست. این حرکتش از چشم یونگی دور نموند. "چشمات رو باز کن! " آلفا هیسی کشید و اون چشم باز کرد. با خشم، چونه اش رو گرفت و مجبورش کرد بهش زل بزنه.

"می‌بینی؟ من دارم بهت لذت میدم! جرئت نکن چشم هات رو ببندی!" اون گفت و صورتش رو جوری متمایل کرد، که پسر بتونه پائین تنه‌ش رو ببینه... با دیدن دست های سفید بزرگ یونگی، که دور عضو صورتی رنگ و ملتهبش، حلقه شده بودن، و به سرعت حرکت می کردن، احساس کرد بدنش داغ تر شده! لب گزید و به ملافه ی زیرش چنگی انداخت. "دد... من... ." اون گفت وقتی احساس کرد بیشتر از این نمی تونه جلوی خودش رو بگیره!