Part 51

1.5K 247 6
                                    

جیمین، به هوسوک و بعد به کیسه های توی دستش خیره شد: " عامم... ." و به کیسه ها اشاره کرد ." اوه... من همین الان برای خودم گوشت خریدم. " و لبخند مظلومانه ای زد: " تو که با شنیدن بوش حالت بهم نمی خوره نه ؟"

   جیمیی، ابرویی بالا انداخت: " نه؟ صبر کن ببینم چی. ..." هوسوک مستانه خندید و سمت اشپزخونه دوید: " بیاید بغل ددی مرغای خوشمزه ام! "

   -" می تونست یکمم به من تعارف کنه! " صدا گفت. جیمین چشم چرخوند: " تو اصلا می تونی بخوری ؟" " هی بچه زیاد فکر نکن عه !" صدا با گلگی گفت .

   -" هی جیمین! می خوای برات ماهی سرخ کنم ؟" هوسوک داد کشید. جیمین لبخندی زد و جوابش رو داد: " نه مرسی! من فقط ماهی اب پز و بخار پز می خورم! " " گاد... چطوری هنوز زنده ای ؟" هوسوک گفت و اون خندید ." جیمین! من کیک اوردم! " کوک گفت و وارد خونه شد ." احیانا بدونه قند و گلوتنه دیگه ؟" جیمین پرسید.

   -" من از کجا بدونم؟ این کیکه! کیک رو دیگه قضاوت نکن پسر! بعدم... گلوتن دیگه چه کوفتیه؟ اسمش شبیه اسم یه خمیر دندون بدرد نخور و چرت میمونه! " جیمین، لب ورچید. نمی دونست چی بگه ...
خمیر دندون؟ " عام... چیز دیگه ای نداری ؟" اون گفت و کوک سر تکون داد: " چرا... اب و یه چندتا برش سیب که از هه جون کش رفتم. ..." مکثی کرد: " می دونی... دلش برات تنگ شده. "

   -" من برمی گردم! قول میدم! " جیمین گفت و اون لبخندی زد: " خوبه به خاطر اینکه هه جون از تهیونگ متنفر شده! " غرشی کرد: " دیدمش که داشت با یه کمربند تهیونگ رو میزد! به خاطر اینکه می دونست اون یه چیزی به تو گفته! " جیمین هینی کشید: " وای! جلوشو که گرفتی نه ؟"

   -" اره! معلومه! کسه دیگه ای نگرفت! باورم نمیشه که بقیه وایساده بودن و داشتن هه جون رو نگاه می کردن اونم وقتی که داشت تهیونگ رو... هی! کی داره مرغ سرخ میکنه ؟" کوک گفت و هوا رو بو کشید .
جیمین خندید: " هوسوک! "

   کوک، با دو سمت اشپزخونه رفت. ولی بالافاصله بعد از ورودش به بیرون پرت شد: " من مرغم رو با تو شریک نمیشم! " هوسوک داد کشید. جونگ کوک هم داد کشید: " با من بجنگ! " " فکر کردی این دفعه میتونی ببری ؟" هوسوک پوزخندی زد ." یه مرغ هم نمیتونی به ادم بدی ؟"

   -" وایسا ببینم تو گوشت میخوری ؟" هوسوک با تعجب گفت ." البته که میخورم! " کوک داد کشید ." هم... فکر می کردم تو گیاه خواری چیزی هستی! " و بلند خندید ." بزار ببینم تو میتونی با ادم بزرگا بپری یا نه! " و بعد با لبخند شیطانی ای وارد اشپزخونه شد.

   -" من از اون لبخند خوشم نیومد! باید نگران باشم؟" کوک رو به جیمین گفت .پسر سر تکون داد: " شاید ؟!" هوسوک ظرف به دست از اشپزخونه بیرون اومد: " دیری ریرین! مرغ تند هوبی! " کوک بویی کشید: " اونا بوی خوبی میدن! "

   دستش رو دراز کرد تا یکیشون رو برداره ولی هوسوک اونو پس زد: " هی صبر کن! گفتم باید ببینم میتونی با ادم بزرگا بپری یا نه! " پوزخند دیگه ای زد و از جیبش پاکتی رو بیرون اورد ." این چیه ؟" جیمین پرسید ." سس خورشید! " هوسوک لبخند موزیانه ای زد و مرغ رو توی سس فرو کرد.

   لحظه ای که بوی سس به مشام کوک خورد، چشم هاش پر اشک شد: " این چه کوفتیه ؟" پرسید و با دستش اشک هاش رو پاک کرد .

   -" جیمین... در حمومت رو ببند! "

   -" این پسر موشولوها رو از ادم بزرگا جدا می کنه! " هوسوک گفت و عصاره ی لیمو و لیمو ترش رو هم به مرغ اضافه کرد. کوک، به جیمین نگاه کرد تا کمکش کنه ولی جیمین به زمین خیره شد ." بخورش خرگوشه! " هوسوک گفت در حالیکه خودش از اون ماده میخورد! " من. ..." کوک یه نفس عمیق کشید و تکه ایش رو برداشت.    سس تند زبونش رو سوزوند و اون جیغی کشید ." جونگ کوک! حالت خوب... ."

کوک، بی هیچ حرفی از خونه بیرون دوید و جیمین رو نگران، و هوسوک رو در حال خنده رها کرد ." پسره تخمشو داشت! قابل احترامه! " هوسوک گفت. جیمین، هومی گفت وسر تون داد: " چند وقته داری اونو میخوری ؟" 

   هوسوک چشم چرخوند: " فکر کردی من اونو میخورم؟ باید دیوونه باشم! من اونایی رو که روش سس باربیکیو بود خوردم! "

   -" این هوشمندانه بود. " جیمین با خودش گفت.

   -" واقعا ؟" صدا گفت .جیمین پلک زد.

   -" چی؟ اون به طور هوشمندانه ای خبیثانه بود... نزاشتی حرفم رو کامل کنم! " باز با خودش فکر کرد.

   -" و در ضمن... اون از من قوی تر بود! من فقط اونو بوش کردم و کارم به بیمارستان کشیده شد! " گفت و به در نگاه کرد: " حتما دیگه مرده! " خندید و از هال خارج شد. جیمین، گیج بهش خیره شد: " ازش خوشم میاد."

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now