Part 103

498 89 0
                                    

"این چی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


"این چی... ." "پشت من بمون جیمین!" هارو دستور داد. "ا... اوه!" جیمین شوکه شد، وقتی یونگی هم جلوش قرار گرفت:" و همچنین، پشت من!" چشم غره‌ای به امگا رفت که سعی داشت جلو بیاد. جیم توی خودش جمع شد:" باشه." و پائین پیرهن آلفا رو گرفت. "یه‌جوری رفتار می‌کنید انگار آلفات می‌تونه بلایی سر من بیاره!" صدایی گفت و خندید و بعد اون‌ها، صدای تق‌تق پایی که از پله‌ها پائین می اومد رو، شنیدن.

هارو، گارد گرفته‌بود. خیلی دلش می‌خواست این ماجرا، هر چه سریع‌تر تموم بشه! و از طرفی، یونگی مدام اطراف رو می‌بوئید که مبدا، کسی، از پشت‌سرشون حمله‌ور بشه! "تو بی‌روح به نظر می‌رسی هارو... موندم چرا!" صدا نزدیک‌تر می‌شد. "زود باش مِلا! من برای اینا وقت ندارم!" هارو گفت. "اوه... هنوزم عجولی هارو!" ملا خندید و اونا بالاخره تونستن چهره‌ش رو ببینن.

 هنوزم عجولی هارو!" ملا خندید و اونا بالاخره تونستن چهره‌ش رو ببینن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"اینطور که معلومه هنوزم کاسپلیری!" هارو گفت. ملا ابرویی بالا انداخت و به جیمین چشم دوخت. "چه قدرتی داری تو کوچولو!" پوزخندی زد و لب‌هاش رو زبون زد:" قراره خوشمزه باشی!" ملا خندید و هارو سمتش حمله‌ور شد. وقتی نزدیکش شد، مرد، با زدن نوک انگشتش به پیشونیِ اون، متوقفش کرد. هارو، خشکش زده‌بود! "چ-چی کار کردی؟" هارو بهترین تلاشش رو برای رهایی کرد؛ ولی موفق نشد.

"بعدا به حسابت می‌رسم!" ملا، سر دختر رو نوازش کرد و سمت جیمین برگشت. "فعلاً... ." نیشخندی زد:" گشنمه!" اون سمت یونگی و جیمین شتافت؛ ولی گرگی سمتش حمله‌ور شد و گردنش رو با خشونت گاز گرفت. "آهههههههه!" ملا از درد جیغ کشید.

"هوسوک!" جیمین گفت. «حس کردم داره میاد... واسه همین اومدم!» هوسوک به جیمین نگاه کرد. "هوسوک تو... ." «فرار کن جیمین! من حواسم به اون هست!» هوسوک گفت و به ملا غرشی کرد. "جانگ هوسوک... آماجی!" ملا گفت در حالی‌که گردنش رو درمان می‌کرد. " من تو رو می‌کشم!" ملا هیس کشید. «پس انجامش بده! لب‌ودهن نباش!» هوسوک دوباره سمتش دوید و از حملات اون جا خالی داد.

"هوسوک!" جیمین داد کشید. یونگی، دست جیمین رو گرفت و سمت مخالف کشید:" بیا بریم!" ولی اون پسر تکون نمی‌خورد. "جیمین!" یونگی غرید. "گرفتمت لعنتی!" ملا گفت و گلوی هوسوک رو گرفت. "ب-بذار اون بره!" جیمین جیغ زد. "شاید باید تو رو هم بخورم!" ملا لبخند زد. "آخرین‌بار هم دلیل مرگت همون بود!"

گل قرمزی، زیر ملا رشد کرد و باعث شد اون هوسوک رو ول کنه. "ه-هارو!" ملا غرید و با خشم، به هارو که داشت با لبخند بهش نگاه می‌کرد، چشم دوخت:" چیه؟ تقصیر خودت بود که من رو یادت رفت! سرزنشم نکن!" اون خندید. "تو... آهههه!" اون از درد به خودش جمع شد، وقتی که هوسوک بازوش رو گاز گرفت. «دوباره دستت رو به من نزن!» هوسوک تهدید کرد. "آماجی، فکر کنم بهت گفتم که... ." «من به جیمین کمک می‌کنم! مهم نیست چی بشه!» هوسوک میون حرفش پرید.

هارو، به هوسوک نگاه کرد و سرش رو تکون داد:" دوست‌هات هیچ وقت حرف گوش نمی‌دن جیمین، مثل خودت!" اون خندید. "ولی اون می‌تونه تو رو هم بکشه!" هارو گفت. «اون چی؟» هوسوک از ملایی که از داخل گل دراومده‌بود، دور شد. "وقتی تو رو کشتم و جیمین رو خوردم... ." ملا آروم سرش رو سمت هارو برگردوند:" تو رو با خودم می‌برم... میت!"

The Angelic Wolf || YoonMin || FullWhere stories live. Discover now