✨ووت و کامنت فراموش نشه✨
رویارویی
لویی ساعت 8:15 محل کارشو ترک کرد. از راهروی نیمه روشن به سمت آسانسورها رفت. لین-منشی لویی- که هنوز پشت میزش توی دفتر کوچیکش نشسته بود با دیدن لویی ایستاد و سرش رو به طرف در چرخوند.
"برو خونه" لویی با مهربونی بهش گفت. "روز مزخرف و طولانی ای بود و اگه من خسته ام حتما تو دیگه از پا در اومدی!"
لین بهش لبخند زد. چشمای خاکستریش توی نور صفحه کامپیوتر و لامپ روی میز برق زدن. لین همیشه با نظم و سختکوش و از ابتدای کار همراه لویی بوده و لویی میدونه که میتونه توی همه چیز به لین اعتماد کنه. از گرفتن لاتۀ سرصبحش تا مدیریت قرارهای کاری و تنظیم وقت های ملاقاتای کاریش. به عبارتی لین دست راست لوییه.
"به محض اینکه پروندۀ نهاییه قرارداد امروز رو تموم کردم میرم آقای تاملینسون"
لویی لبخندی زد و سرش رو تکون داد. "یک دقیقه دیگه لین اینجا نیست و این یک دستور از طرف توموعه"بهش گفت و چشمک زد.
لین در جوابش خندید.
"شب بخیر دارلینگ"
"شب بخیر آقای تاملینسون"
لویی بقیه راهرو رو پایین رفت و کنار آسانسور ایستاد. به میز رزرویشن نگاه کرد و فیلتچر، نگهبان شب رو دید که برای شیفت شبش آماده میشه. درحالی که دکمۀ آسانسور رو فشار میداد ازش پرسید: "همه چی خوبه فلیتچر؟"
"همه چی خوبه آقای تاملینسون" فلیتچر در جواب لویی گفت. بعد لبخند زد و انگشت شصتش رو بالا آورد.
لویی فلیتچر رو دوست داره. اون از سه سال پیش که شرکت افتتاح شد نگهبان اینجاست و خب اونم آدم سخت کوشیه. فلیتچر یه مرد میانسال و خانواده دوسته و سه تا دختر بچه قد و نیم قد داره. اونا باعث خشنودی و افتخار فلیتچرن و لویی دوست داره درموردشون بیشتر و بیشتر بشنوه. اون یکبار باهاشون ملاقات کرده بود. موقعی که اونها توی شرکت وقت آزاد داشتن و فلیتچر دختر کوچولوهاشو با خودش آورده بود.
درهای آسانسور باز شد. لویی قبل از اینکه داخل آسانسور بره و دکمه طبقه همکف رو بزنه رو به فلیتچر گفت: "شب خوبی داشته باشی فلیتچر"
"همچنین آقای تاملینسون". فلیتچر هم اینطور جواب داد.
لویی بهش لبخند زد و در آسانسور با صدای دینگی بسته شد.
آسانسور به سمت پایین حرکت کرد. لویی آه سنگینی کشید. روز سختی بود! قرار های کاری پشت قرار های کاری، کنفرانس ها، تماس های تصویری و تماس های بی پایان به شرکت هاش. هردو شرکت مایکروسافت و اپل برای اینکه کی نزدیکتر به اولین معامله با *شرکت جهانی تاملینسون میشه در رقابت بودن.
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...