✨ووت و کامنت فراموش نشه✨
دو مرد و یک بچه
🎵 Taylor Swift, peace
و میدونی که من خودمو برای خواسته ی دلت
به آب و آتیش میزنم
به هر سختی تن میدم
جنون و دیوونگیمو بهت میدم
یه بچه بهت میدم
سکوتی رو بهت میدم که فقط وقتی پیش میاد که دو نفر واقعا هم رو درک میکنن
خانواده ای که انتخاب کردم
حالا برادرت رو برادر خودم میدونم
این کافیه؟ !
دزد ها در شرق و دلقکها در غرب کمین کردن
نور خورشیدمو بهت میدم،بهترینمو بهت میدم
اما اگه کنارم بمونی بارون همیشه در انتظارمونه
ولی من شعله ی آتیشم و اگه موجهای اقیانوسی غمگین به طرفت بیان
من قلب شکنندتو گرم نگه میدارم
تمام این آدما فکر میکنن عشق برای نمایشه
اما من حاضرم برای تو پنهانی بمیرم
شیطان درگیر جزئیاته و مسائل پیچیده تر از اونی اَند که به نظر میرسه
ولی من دوستتم و همیشه میتونی بهم تکیه کنی
اینها همه کافیه
جدا شدند و به هم نگاه کردند، هر دو با خوشحالی گریه میکردن،هری صورت لویی رو توی دستاش گرفت و اشکاشو پاک کرد :"قراره بچه دار شیم لو." با شگفتی زمزمه کرد، همراه با گریه لبخند میزد و در همون حین مرتب رو لبای لویی بوسه میذاشت.
"بچه دار میشیم" لویی مثل هری با اشک و شگفتی در جوابش زمزمه کرد، اشکاشو عقب روند و لبای هری رو بوسید.
"تبریک میگم بابا." هری نخودی خندید و فین فین کرد.
"تبریک میگم ددی"
اصلا متوجه نبودند که توی اتاق تنها نیستن اما خوشبختی مثل یه پیله دورشون پیچیده بود، خوشحال توی حباب خودشون بودن و براشون مهم نبود چه کَسی شاهد موج احساساتشون باشه، باردار بودن و این لایق جشن گرفتن و فوران احساسات بود.
یه حرکت کوچک توی اتاق ،حبابشون رو شکست و به واقعیت برگردوندشون،دست همو گرفتن، انگشتاشونو توی هم قفل کردند، به دکتر که بهشون لبخند میزد نگاه کردن اما نگاهشون به فرنکی جلب شد، روی تخت معاینه نشسته بود، بهشون لبخند میزد و چهرش از خوشحالی میدرخشید و هری نمیتونست از این حقیقت که چقدر اون شبیه لوییه بگذره: استخون برجسته ی گونه، بینی صاف، چشمهای آبی و موهای قهوه ای روشن.
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...