✨ووت و کامنت فراموش نشه ✨
یک مرحله کاملا جدید
لویی با مود بدی از خواب بیدار شد ،راستش خیلی بیشتر از بد ، از اون روزایی بود که دعا میکرد کسی سر راهش سبز نشه تا بخاطر قتل غیر عمد مجبور نشه بره زندان.
حتی تمرین امروز صبح توی باشگاه که شامل یه دور کیک بوکسینگ میشد هم حالش رو بهتر نکرد ، از همه چیز و همه کس ناامید و ازرده بود .
اون به اشپزخونه رفت و لئوناردو رو در حال چایی خوردن با خانم دیویس دید.
" صبح بخیر قربان من پست و روزنامه تون رو تحویل گرفتم"لویی جواب لئورنارد رو نداد فقط سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و روی صندلیه کنار میز صبحونه نشست.
خانم دیویس که متوجه صورت مچاله و اخم لویی شده بود پرسید "صبحانه؟"
"فقط چایی"لویی جواب داد.
لئونارد و خانم دیویس که این مود لویی رو زیاد دیده بودن و بهش عادت داشتن با هم نگاهی رد و بدل کردن ، لئونارد سعی کردن با صاف کردن گلوش توجه لویی رو جلب کنه،اون واقعا نمیخواست کارش رو از دست بده یا سرش از تنش جدا شه پس خیلی اروم گفت "قربان باید در مورد موضوعی باهاتون صحبت کنم".
لویی غرید " نمیتونی صبر کنی؟"
لئونارد یه نفس عمیق کشید.
"متاسفانه نمیتونم قربان. به این مربوطه."لئونارد درحالی که یک کپی از روزنامهی دِسان رو به لویی میداد گفت. لویی به صفحه اول نگاه کرد و چشمهاش گرد شدن و خیلی خیلی بیشتر از قبل عصبی شد.
لویی داد زد "وات د فاک؟؟ " حس میکرد تیترهای بولد شده ی روزنامه بهش دهن کجی میکنن.
قدم زدن شبانه رمانتیک لویی تاملینسونِ بیلیونر و پسر مو خرمایی
زیر تیتر یه عکس از لویی و هری بود که شب قبل دست در دست هم کنار پل لندن قدم میزدن. داستان کامل توی صفحه 8 نوشته شده بود و توضیح داده بود که چجوری لویی تاملینسون عاشق یه پسر ناشناس مو خرمایی شده و با هم کنار پل لندن قدم زدن و یه بوسه ی پر از احساس رو تجربه کردن.
عکسهای بیشتری از اونا توی اون صفحه بود. حتی توی یه عکس در حال بوسیدن هم بودن.
لویی روزنامه رو روی میز کوبید انقد محکم که لئونارد و خانم دیویس از جا پریدن.
"دن ووتن فاکی!!!" لویی غرید. "خبرنگار های لعنتیش همه جا هستن و آمادهان هر جایی که داستانی وجود نداره یه دونه بسازن. ازشون شکایت میکنم!!لئونارد به وکیل لعنیتم زنگ بزن همین حالا!! باید یه اظهاریه مطرح کنن که این افتضاح رو انکار کنه. به این عوضی نشون میدم سر به سر من گذاشتن ینی چی"
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...