Chapter 16

849 73 63
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

همش درمورد دوست داشتن توعه

لویی بعد از خوابیدن هری به سختی خوابیده بود، اون همش با وکیلش یا منیجرش و کارایی برای سوپرایز هری با دیگران تماس میگرفت،وقتی کارش تموم شد اومد توی تخت و هریو بغل کرد و به اسمون تاریک که داشت کم کم روشن میشد نگاه کرد، اهی کشید نمیتونست باور کنه خوشحال و عاشقه و این پسر زیبا بین بازوهاش،مثل فرشته ها خوابیده و اروم خروپف میکنه و اونم متقابلا دوستش داره،لویی بوسه ای بین شونه و گردن هری زد و چشماش رو بست...

وقتی  بیدار شد یه جوری شد چون نمیدونست چه ساعتیه،اتاق تاریک بود،دستشو روی تخت حرکت داد تا هریو پیدا کنه ولی تخت سرد و خالی بود،سریع روی تخت نشست و به ساعتش نگاه کرد 12:30 شت اون خواب مونده، سریع بلند شد و رفت توی اشپزخونه،فهمید که هری پرده هارو بسته بوده تا نور خورشید بهش نخوره و بیدارش نکنه.

وقتی به سمت اشپزخونه میرفت بوی غذارو حس میکرد و شکمش صدا داد،هریو توی خونه پیدا نکرد پس رفت سمت تراس چون میدونست هری حتما اونجاست..

هری اونجا بود زیر سایه یک درخت نشسته بود،یک لیوان چایی کنارش بود و سرش توی گوشیش بود.

"صبح بخیر"لویی گفت و باعث شد هری یکم از جاش بپره.

"صبح بخیر ولی ظهربخیر مناسب تره،خوب خوابیدی؟"هری با لبخند روی لبهاش پرسید.

"اره"لویی گفت و بدنشو کش داد و خمیازه کشید،هری بلند شد.

"قهوه؟"

"لطفا"لویی جواب داد،هری رفت توی اشپزخونه و برای لویی قهوه اورد و بعد ماگ رو به لویی داد و کنارش نشست.

"اگر گشنه ای غذا درست کردم"هری گفت و لویی از اونور ماگش بهش نگاه کرد.

"بوی خوبی میده چی درست کردی؟"

"پای شپرد"هری گفت

"اوه من خیلی وقته نخوردم"هری با ابرو های بالا رفته نگاهش کرد.

"تو اصلا مطمئنی که بریتیشی؟کی پای شپرد نمیخوره؟مثل غذای سنتی انگلیس میمونه"لویی ریزخندید.

"ظاهرا من ولی الان اماده خوردنم"به هری گفت و هری لبخند زد.

"دوست داشتنیه"اونا برای مدتی توی سکوت نشستن و از نوشیدنیشون خوردن،لویی داشت سعی میکرد بفهمه هری هنوزم برای مقاله های دِ سان ناراحت یا نگرانه،ولی هیچی از روی صورتش نمیفهمید.

"تو خوبی هری؟"لویی بالاخره از نفهمیدن چیزی خسته شد و از هری پرسید و هریم خیلی خوب میدونست چرا لویی اینو پرسیده.

"خیلی کامنت از طرف مردم درمورد اون مقاله توی توییتر بود"

"هری بهم گوش بده بزار اونا حرف بزنن حتی اگر تو عالی باشی و هیچ عیبی نداشه باشی بازم چیزایی درست میکنن تا درموردت حرف بزنن،اره تو یک استریپر بودی و این تنها چیزیه که اونا میبینن،اونا نمیدونن که چرا تو استریپر بودی،اونا تلاش های تو یا رویاهاتو برای ایندت نمیدونن،اونا تورو نمیشناسن بیبی پس این موضوع رو شخصی نگیرش،فقط بدون که وکیلم همه این چیزای شت رو قراره جمع کنه و از کسی که اینکارو کرده شکایت کردم و گفتم تمام اینا یک شایعست و وقتی شنبه ببینن که تو برای مارک راه میری میفهمن دن چه دروغگوییه،نمیخوام که تو نگرانش باشی اوکی،اونا حواسشون هست"هری به لویی لبخندی زد.

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now