Chapter 20

664 64 88
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

سقوط یک امپراطوری


هر قسمت شکسته ی من همیشه برای هر قسمت گمشده تو متناسبه

R.M Drake


وقتی به خونه رسید، از نظر احساسی افتضاح بود. ماشین رو جلوی در پارکینگ پارک کرد و به خودش زحمت نداد ببرش تو پارکینگ. دستاش رو روی فرمون و سرش رو روی دستاش گذاشت. هری رفته بود و این بار دیگه همه چیز تموم شده بود. همه چیز. قلبش اینو میدونست و مغزش داشت تلاش میکرد همه ی اتفاقایی که افتاده رو تحلیل کنه و باهاشون کنار بیاد. هری ترکش کرده بود. ترکش کرده بود و کریگ رو ترجیح داده بود. این همه ی چیزی بود که توی سینه ش احساس میکرد، درد خالص. یه عالمه فکر سرش رو پر کرده بودن. مثلا اینکه هری هنوزم دوسش داشت یا نه؟ اصلا هیچوقت دوسش داشته؟ ممکنه اون دعوا فقط یه بهانه بوده باشه که هری ترکش کنه و با کریگ باشه چون اون رو دوست داره؟ شاید خیلی وقت بوده دنبال یه بهانه برای ترک کردن لویی می گشته؟

دست از فکر و خیال بردار!! اون پسر خیلی عاشقته و خودتم میدونی! و بزار روراست باشیم؛ اون معصوم تر از اینه که یه رابطه ۱۰ ماهه رو تظاهر کنه!

مشتش رو روی فرمون کوبید. اون فکر خیال نبود. این حقیقت داشت. چرا از همه جا کریگ؟ از بین همه ی دوستاش؟ لویی خیلی عصبانی بود. عصبی و ناراحت بود و دلش شکسته بود. اون هری رو از دست داده بود. اون رو نادیده گرفت و بود و پشتش رو خالی کرده بود و قلبش رو شکسته بود.

چرا هری نمیتونست بفهمه که اون پسرا برای لویی هیچ معنی نداشتن؟ اونا فقط یه وسیله بودن برای اینکه لویی بتونه عصبانیت و پریشونیش رو کنترل کنه و از هری در برابر خودش محافظت کنه. هری چطوری ازش میخواست بین خودش و اونا یکی رو انتخاب کنه؟ اصلا چیزی برای انتخاب کردن وجود نداشت !

اون احساس میکرد ازش استفاده شده و برات کافی نیست. نمیتونی سرزنشش کنی. میتونی؟

مردی که مسئول فروشگاه بود گفته بود هری دیشب اونجا خوابیده بوده. هری دیشب توی اون رعد و برق و بارون اونجا خوابیده بود و لویی نتونسته بود پیداش کنه. با اینکه چند بار از جلوی اون فروشگاه رد شده بود نفهمیده بود هری اونجاست. اگه پیداش میکرد، هری الان اینجا بود. توی بغل گرم لویی بود و با هم حرف میزدن و مشکلاتشون رو حل میکردن. شاید هری آسیب دیده بوده؟ شاید بخاطر همینه که به کریگ زنگ زده؟ بالاخره کریگ دکتر بود. ولی ته قلبش میدونست که قضیه این نیست. و اگه قرار بود با خودش رو راست باشه، میدونست که دیگه هری هیچ کاری به کارش نداره و همه چیز تموم شده ست.

میتونی به خاطر اینکه تحملش تموم شده سرزنشش کنی؟ اون پسر باید خیلی ضربه خورده باشه که باعث شده اونطوری رفتار کنه !

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now