✨ووت و کامنت فراموش نشه✨
شیطانِ درون
🔞 تجاوز و صحنات خشونت امیز-اگر حساس هستین نخونین
خیلی نزدیک نشو ، اینجا از درون تاریکهاین جاییه که شیاطینِ من پنهان میشه
لویی از برگشتن به لندن خوشحال بود، به همون اندازه که از هوای بارونی متنفر بود ، از بودن در خونه خوشحال بود.
هواپیمای اون ساعت ۸ عصر به وقت محلی فرود اومد و الان تو ماشینش به سمت خونش حرکت می کرد . اون خسته و پرواز زده* بود _و ساعت خوابش بهم خورده بود ولی نمی تونست بیشتر از این صبر کنه تا به خونه برسه و هری رو ببینه.
(پرواز زدگی به حالتی گفته می شود که تنظیم خواب فرد پس از پروازی طولانی و به علت اختلاف ساعت مبدأ با مقصد پرواز بهم میریزد! )
احساس هیجان داشت، هیجان برای دیدن هری بعد از چهار روز و نشون دادن اولین مجله ی مد با عکس هایی که هری از مدل های مارک گرفته بود . اون عکس ها فوق العاده بودن و منتقد های مد و فشن دائم می پرسیدن که عکاس این کارهای زیبا کیه .
مارک وقتی لویی سنگاپور بود بهش زنگ زد تا بهش برای کشفِ استعداد هری تبریک بگه و بابت اینکه مجبورش کرد که به هری شانسی بده ، تشکر کنه .
اسم هری الان همه جا بود و مورد توجه قرار می گرفت و لویی نمی تونست بیشتر از این احساس افتخار کنه .
لویی آهی کشید وقتی که ماشین پشت چراغ قرمز متوقف شد . اتفاق های دو روز پیش اونو نگران کرده بود . این حقیقت که هری چنین تاثیر بزرگی توی زندگیش داشت، زیاد باهاش جور در نمی اومد .
اون کسی نبود که نیازمند یا وابسته ی کسی بشه پس.. نیازش به هری ، براش آزاردهنده بود . وابستگیش به هری، ترسونده بودش .
همه ی اینا برای لویی جدید بودن و لویی می دونست به هری احساساتی داره،ولی نمی دونست دقیقا اسم اینحس چیه !
احساس تسلط ، کنترل یا ...؟ نه ، اون هیچوقت این ایده که "عاشق هری شده" رو قبول نمی کنه .
لویی می دونست که قادر به دوست داشتن نیست . تصمیم داشت همه چیزو با هری ساده نگه داره اما الان همه چیز داشت پیچیده و پیچیده تر می شد .
هری هیچ چیزی در مورد اون نمی دونست . هری فقط بخشی از لویی رو که اون بهش نشون داده بود، می شناخت . لویی هرگز نمی ذاره که هری به درونش نگاه کنه .
همونطور که نزدیک خونه می شد احساس هیجانش برای دیدن هری بیشت میشد!
لویی چند باری بهش پیام داده بود ولی هرگز دوباره بهش زنگ نزد ، باید بیش از حد تلاش می کرد تا یه مکالمه ی واقعی با هری داشته باشه و هری می فهمید که چیزی اتفاق افتاده.
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...