Chapter 21

670 78 64
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

دوستت دارم خداحافظ

🎵Love you goodbye - 1D

بدیهی که هرچیز خوبی یه پایان داره

غیرممکن بود که بعد از چنین چیزی تصور کنیم

که میتونیم دوست باقی بمونیم ، آره

میدونم که میگی نمیخوای به من صدمه بزنی

خب شاید باید یکم بخشش نشون بدی

از قیافت میدونم که نیومدی معذرت خواهی کنی

اوه،چرا اونو پوشیدی که از زندگی من بیرون بری؟

اوه،با اینکه تموم شده امشب رو باید بمونی

اگه فردا مال من نخواهی بودبرای بار اخر باهام نمیمونی؟

اوه،عزیزم بذار برای خداحافظی بهت عشق بورزم .

هری توی ماشین کریگ نشسته و به بیرون از پنجره نگاه میکنه در حالی که کریگ سعی میکنه راه خودشو بین ترافیک وسط صبح باز کنه؛ ترافیکی که مثل یه هرزه توی بخش مرکزی لندن بود.

اون احساس بهتری از لحاظ فیزیکی داره اما درد توی قلبش بهتر نبود... احساس تنهایی و بیکسی، از دست رفتگی و افسردگی مثل خوره روحشو میخورد.

احساس گیج بودن هم داشت چون کریگ اونو بوسیده بود. اون برای بوسه آماده نشده بود و باعث سوپرایزش شده بود. اون به تنها روشی که بلد بود رفتار کرده بود : لبخند بزنه و مودب باشه و اجازه بده کریگ لبش رو سریع و کوتاه ببوسه.

این هری رو نگران میکرد و هری میدونست که باید یه سری حد و حدود رو تعیین کنه. اون روی تعهدش بود و تمام چیزی که الان میخواست دوستهاش بودن نه یه دوست پسر جدید! و با توجه به اوناتفاق، کریگ هدف گذاری کرده بود که دوست پسرش باشه!

توی هفته گذشته کریگ به هری توجه نشون داده بود و ازش مراقبت کرده بود. کریگ تمام وقت توی بیمارستان مونده بود تا مطمئن بشه حال هری خوبه و تمام چیزایی که بهش نیاز داره رو داره.

هری قلبش شکسته بود و لویی حتی یک بار هم به بیمارستان نیومده بود یا حتی یکی از دوستاشم نفرستاده بود تا از حال هری باخبر بشن.

اون هرروز امیدوارانه منتظر بود تا لویی از در اتاق بیمارستانش وارد بشه و بغلش کنه و بگه "همه چیز درست میشه" اما اون هیچوقت اینکارو نکرد ولی هری همچنان امیدوار بود تا اینکه امیدش ناگهان خشک شد.

همونجا بود که هری متوجه شد که رابطه اونا رسما تموم شده و این موضوع هری رو از درون میکشت.

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now