Chapter 18

796 70 13
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

خیلی عمیق،خیلی وقته غرقش شدم

🎵 One Direction, Home


من تلو تلو میخوردم و به تاریکی نگاه میکردم

با یه قلب خالی

ولی تو بهم میگی هنوزم همون حسو داری

ایا میتونیم کافی باشیم؟

اره بیبی میتونیم کافی باشیم

هری هم به اندازه لویی به خاطر برگشتشون به لندن خوشحال بود،خیلی حس خوبی بود که برگشتن خونه مخصوصا وقتی همه چیز بینشون نرمال شده،لویی از دوشنبه به سرکارش برگشته بود و هریم ترم جدید دانشگاهش شروع شده بود،از اونجایی که الان صبح شنبه بود اونا تصمیم گرفتن توی تخت بمونن و هیچ کار دیگه ای جز خوردن،خوابیدن،عشق بازی،فیلم نگاه کردن و کنار هم بودن انجام ندن،همه توی خونه لویی خوشحال بودن که بالاخره رئیسشون خوشحاله و رابطش با هری دوباره خوب شده مخصوصا جودی که بعدا براشون یک غذا عاشقانه درست کرده بود و بعدش همش با هری درگوشی و مخفیانه حرف میزد! لویی حسودیش شده بود و لازم نیست کسی اینو بدونه...

صبح دوشنبه رسید و اونا نمیخواستن همو ترک کنن.

اونا باهم دیگه بیدار شدن،با همدیگه حموم رفتن و با هم دیگه صبحانه خوردن به طوری که هری روی پاهای لویی نشسته بود و بعد هم دست توی دست هم از خونه بیرون رفتن،لویی به انگوس گفت اول هریو برسونن دانشگاه،اونا همدیگرو اروم و رمانتیک روی صندلی عقب بنتالی مثل دوتا تینیجر عاشق میبوسیدن و دستای همو گرفته بودن و بین بوسه هاشون به هم کلمات عاشقانه میگفتن،وقتی انگوس جلوی دانشگاه رسید اونا همو بغل کردن و نمیخواستن همو ول کنن انگار قراره چند روز از هم دور باشن ولی در واقع این فقط چندساعت بود!

لویی نمیزاشت هری بره و هی بوسش میکرد،حالا نه اینکه مثلا هری اعتراضی بکنه و هری این مدل لویی رو دوست داشت و بالاخره زمان رفتن رسید و لویی قبل از اینکه هری بره بهش قول داد حتما موقع تایم ازادش بهش پیام میده.

هری داشت بین این همه توجه و عشق لویی اب میشد،حس میکرد انگار دنیارو بهش دادن و هیچ چیز نمیتونست این حس خوبو ازش بگیره،اون اهمیت نمیداد که یک لباس گوچی با اسکینی جین مشکی و بوت های سنت لورنشو برای دانشگاه پوشیده،اهمیت نمیداد که دانشجوها دیدن اون از بنتالی بیرون اومده انگار که اون سوپراستاره و یا اینکه پشت سرش حرف میزنن،هری میدونست الان همه میتونن بفهمن که اون هم دوست پسر لوییه هم مدل،هری با خودش فکر کرده بود اگر قراره بهش زل بزنن پس یه چیزی برای زل زدن بهشون بده،اون عینک افتابی ریبن ویفایرشو زد و از ماشین پیاده شد و کیف لویی ویوتونشو روی شونش انداخت،برای لویی دست تکون داد و به سمت دانشگاه حرکت کرد قدم هاش بلند،اروم و با اعتماد به نفس بود،هری قبلا همچین حسی نداشته و باید از لویی به خاطر این اعتماد به نفسش تشکر کنه هرچند که از درون هنوز همون هری قدیمی بود....

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now