✨ووت و کامنت فراموش نشه✨
بیرون اومدن از تاریکی
🎵 Evanescence, My Immortal
من از اینجا بودن خسته شدم
توسط تمام ترس های بچگونم سرکوب شدم
و اگر میخوای ترکم کنی
کاش فقط میرفتی
چون حضورت هنوز اینجا حس میشه
و منو تنها نمیزاره
به نظر نمیرسه که این زخم ها خوب بشن
این درد فقط خیلی واقعیه
انقدر زیاده که زمان نمیتونه پاکش کنه
به محض اینکه وارد رنجرور شدن هری بدون معطل کردن زمان،ماشینو روشن کرد،نمیخواست حتی یک ثانیه دیگه هم توی این مکان ممنوعه بمونه.
میخواد خیلی زود از اینجا بره و لویی رو ببره خونه توی امنیت،لویی سرشو به شیشه سرد ماشین تکیه داد و به خونه ای که داشتن خرابش میکردن نگاه کرد.میدید که خونه ها تیکه تیکه میشن و میافتن و با اونا کابوس هاش هم از بین میرفت،اون اه عمیقی کشید ولی نه چیزی گفت و نه حرکتی کرد،چشم هاشو بست هم از نظر ذهنی و هم جسمی خسته بود،خستگی که با خواب برطرف نمیشد خیلی ناراحت بود و درد زیادی رو احساس میکرد و میخواست اونو از خودش دور کنه ولی نمیدونه چه جوری،اون میخواد هری بغلش کنه و توی بغل هری گریه کنه ولی نمیدونه این ممکنه یا نه،نمیدونست هری چه حسی داره یا داره به چی فکرمیکنه،حس میکرد هری همین الانم باهاش تموم کرده و وقتی برن خونه قراره بگه همه چیز بین اون دوتا تموم شده.
و واقعا میتونی اونو برای رها کردنت سرزنش کنی؟تو بیش از حد اسیب دیده ای که اون بخواد درستت کنه،وظیفه اون نیست که این کارو بکنه،فکرمیکنی اون میتونه با روح گذشته تو زندگی کنه؟اون هر دفعه که بهت نگاه میکنه یاد کارایی که کردی می افته،هیچکس یه فاحشه رو دوست نداره .
لویی واقعا نمیتونست سرزنشش کنه نه،در حقیقت،فکر میکرد وقتی برسن خونه هری خیلی محترمانه لویی رو رها میکنه و این خیلی اونو میترسوند،اون نمیتونه بدون هری زندگی کنه،هری لنگر اون بود،هری خونه اون بود،هری تمام نفس های درون شش های لویی و تمام ضربان قلبش بود،چطور میتونه بدون اون زندگی کنه؟فکر اینکه تنهایی برگرده لندن باعث لرزیدنش شد.
هری تا لرزش لویی رو دید بخاری رو روشن کرد،میتونست ببینه هر دقیقه که میگذره بیشتر غمگین میشه و نمیدونست باید چکار کنه،چون اون هنوز داشت چیزایی که لویی بهش گفته رو هضم میکرد،در حقیقت اون انتظار یه چیز بد رو داشت ولی این؟این وحشتناک بود و هری نمیدونست دقیقا الان چه حسی داره،اون قبل از اینکه با لویی حرف بزنه باید تمام احساساتش رو بیرون بریزه،نمیخواد لویی اونو ضعیف ببینه،اون نمیتونه ضعیف باشه!اون باید برای لویی قوی باشه ولی الان هری میخواد توی خودش جمع بشه و برای تمام بلاهایی که سر لویی اومده گریه کنه.
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...