Chapter 22

639 71 16
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

ظهور

لویی سوار ماشین شد و انگوس حرکت کرد.اون هم کلی چیزی حس میکرد هم چیزی حس نمیکرد،پس تموم شده،همه چیز تموم شده،ولی بازم حس بهتری نداشت،حس ازاد شدن نداشت،لویی حس نمیکرد هری غریبه،به نظر نمیرسید برای همیشه رابطشون تموم شده،اگر قرار بود چیزی حس کنه فقط عشق و وابستگی بود،اون هنوز هریو روی پوستش حس میکرد،عرقی که به خاطر عشق بازیشون بود با بوی هری هنوزم روی پوست و اطرافش بود،اون چشم هاشو بست و هریو کنار خودش تصور کرد بین بازوهاش،هری یکبار دیگه اونو داخل خودش قبول کرده بود و برای همین لویی میخواست گریه کنه،اصلا براش مهم نبود اون موقع کریگ اومده تو اپارتمان،هیچ چیز دیگه مهم نیست،کریگ هر غلطی که میخواد میتونه بکنه،حالا بعد از از دست دادن هری دیگه هیچی توی زندگیش نداشت با این حال گوشیشو بیرون اورد و به والتر زنگ زد تا بهش بگه چه اتفاقی افتاده و باید چکار کنه.

وقتی که رسید خونه،مستقیم رفت توی اتاق خوابش،با این وضعیتش لازم نبود برگرده شرکت،نمیخواد هیچکس اونو شکسته و اسیب پذیر ببینه،هرلحظه ممکن بود اشک هاش بریزن،این تشییع جنازه شخصیه خودشه و میخواد همینطوری بمونه،اروم وارد حموم شد و لباس هاش رو دراورد،تمام لباس هاشو اروم درمیاورد و به هری فکر میکرد،هری،هری،هری،اصلا ذهنش از فکر کردن به هری دست میکشه؟اصلا قلبش هریو ول میکنه؟

اه سنگینی کشید و اب داغ رو باز کرد،وقتی حموم پر از بخار شد لویی چند وسیله از هریو توی حموم دید،مسواک صورتیش،دئودورانتش،محصولات مراقبت از پوستش،شامپوی کیوی و نرم کننده درخت چای،لوسیون بدن زردالو،گاد دلش برای هری خیلی تنگ شده! قلب اون هرگز هریو فراموش نمیکنه !از این بابت خیلی مطمئن بود.

رفت زیر اب و حس کرد اخرین رد از هری داره شسته میشه،اب داره بوی هریو از روی بدنش پاک میکنه ولی لویی میدونه هیچ چیز نمیتونه هریو از توی قلب و ذهنش بشوره،اون باید با این حقیقت که برای هری خوب نیست زندگی کنه،سرشو زیر اب برد امیدوارد بود این درد قلبش اروم تر بشه،امیدوار بود اگر بگه این برای خوبی و خوشحالیه هریه دردش یکم اروم تر بشه ولی این حقیقتی که اون تنها عشقش توی زندگیش رو از دست داده همه اینارو از بین میبره و لویی گریش میگیره،گذاشت اشک هاش جاری بشن و اب اونار بشوره.

وقتی از حموم بیرون اومد بی حس و خالی بود و قسمتی ازش گمشده بود،حس میکرد در ماتم و غم عزاداری،از دست دادن عشقی که خیلی مهمه فقط قسمت بدش اینکه هری هنوز زندست،لویی میدونست تصمیمی که گرفته برای هری خیلی مهمه،هری به فضا و ازادی احتیاج داره،اون باید فارغ التحصیل بشه و بعد عاشق بشه و ازدواج کنه بعدم بچه دار بشه،لویی هیچ وقت باهاش ازدواج نمیکنه و باهاش بچه دار نمیشه،این دوتا چیزیه که میدونه هری توی زندگیش میخواد پس اره بهتر که همو ترک کردن.

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now