Chapter 17

915 71 72
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

اگر تو رو نداشتم


🎵 Claire Richards, If I Didn't Have You

نمیدونم به چی فکر میکردم

تا زمانی که به تو فکر کردم

من هیچ چیز از قبل یادم نمیاد

چشمامو باز کردم و تورو دیدم

نمیدونستم دارم چکار میکنم

وقتی هیچ کاری برای انجام دادن نبود

احتمالا منتظر کسی بودم بیبی

حالا میتونم ببینم،منتظر تو بودم

من توی سکوت تنها بودم

تا زمانی که صدای تورو شنیدم

نمیتونستم راهمو واضح ببینم تا زمانی که

تو اومدی و ابرها رو کنار زدی و یک انتخاب بهم دادی

نمیتونستم تیکه هارو جمع کنم

وقتی که تیکه تیکه شدن

نمیدونستم دارم خون ریزی میکنم

تا وقتی که عشقت اون سوراخ توی قلبمو ترمیم کرد،بیبی

خورشید بالا اومده بود...هری و لویی لخت خوابیده بودن،لویی هری رو اسپون کرده بود،خب لویی خواب بود ولی هری بیدار و هورنی بود،یکم بین بازو های لویی چرخید و امیدوار بود مرد بزرگتر بیدار بشه و بهش یکم توجه کنه ولی لویی خواب بود.

هری چشماشو بست و حس کرد توی ارامش خاصیه..باسنشو دایره وار به دیک لویی میمالید،ممکنه لویی هنوزم خواب باشه ولی قطعا دیکش خواب نبود!اون خیلی بیدار بود.

هری باسنشو بیشتر فشار داد و ناله ای از بین لب هاش به خاطر نیاز خارج شد.

"هووممم"لویی توی گوشش خواب الود غرید و هریم باسنشو بیشتر به لویی مالید.

"صبح بخیر بیبی"لویی خواب الود گفت نه چشماشو باز کرد و نه تکونی خورد و همینطور صورتشو توی پشت گردن هری نگه داشته بود.

"لووووو"هری با ناراحتی نالید و لویی لبخند خوابالویی زد.

"بیشتر میخوای؟همین چند ساعت پیش بود که بیبی"لویی گفت،هری چرخید تا صورت لویی رو ببینه اما لویی گفت"همونطوری بمون،اسپون کردنتو دوست دارم"

"ولی من..."هری ناله کرد،لویی دوباره لبخند زد،بیدار شدن اینجوری با یک دوست پسر زیبا،هورنی و نیازمند که به توجه و دیکت نیاز داره خیلی قشنگ بود و لویی کی بود که اینو قبول نکنه؟

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now