✨ووت و کامنت فراموش نشه✨
همه چیز برای تو
لویی انتظار این همه پاپاراتزی رو نداشت،وقتی اون با هری از قسمت در شیشه ای VIP خارج شد اونارو دید،تمام راه رو اونا مثل یک گرگ گرسنه ایستاده بودن،اون دست هریو محکم گرفت و بهش لبخند زد نمیخواست بترسه..
"اماده ای؟"لویی گفت و هری سرشو تکون داد و لبخند زد
"هر چی شد دستمو اصلا ول نکن،اونا لمست نمیکنن هری،اونجا بادیگارد هست و اگرهم کردن من قسم میخورم جوری میزنمشون که نفهمن از کجا خوردن"هری دوباره سرشو تکون داد و نفس عمیقی کشید
"بیا فقط بریم"هری با صدای ارومی به لویی گفت،لویی انگشتاشو توی انگشتای هری قفل کرد و به سمت در حرکت کردن،وقتی در باز شد فلش ها بودن که به چشمشون میخوردن بادیگاردها دورشون بودن ولی پاپا ها جمعیتو هل میدادن،وقتی اونا بیشتر فشار میدادن هری حس میکرد نفسش داره بند میاد پس بیشتر به لویی نزدیک شد
"لویی این اسباب بازی جدیدته؟"یکی داد زد
"لویی از کجا پیداش کردی؟"یک نفر دیگه داد زد
"اسمش چیه؟"
"اینم مثل بقیست یا قضیه این یکی جدیه؟"
لویی انقدر محکم انگشتای هریو گرفته بود که مطمئن بود انگشتاش در حال شکستنن،بادیگاردها کمکشون کردن برن توی ماشین،هری به سختی با اون همه فلش توی چشماش میتونست ببینه و چندبار نزدیک بود بیافته چون همش هل میدادن،اما لویی محکم گرفته بودش و براش راه باز میکرد و وقتی به ماشین رسیدن اول لویی هریو سوار کرد بعد خودش سوار شد دوربین ها هنوزم ازشون عکس میگرفتن،راننده ماشینو روشن کرد و سعی کرد دور بشه اما چند نفر اومده بودن جلوی ماشین،بادیگاردها اونارو کنار زدن و ماشین حرکت کرد،وقتی که حرکت کردن لویی دستاشو دور شونه هری حلقه کرد.
"تو خوبی؟"لویی پرسید و بهش نگاه کرد تا ببینه مشکلی براش پیش نیومده.
"من خوبم"هری گفت"فقط یکم ترسیدم"لویی سرشو بوسید.
"میدونم بیبی ولی تو عالی انجامش دادی،مثل یک حرفه ایِ شجاع"لویی گفت و هری بین بازوهای لویی ریلکس شد،لویی هنوزم نگهش داشته بود نمیخواست ولش کنه"اونا بهت صدمه که نزدن نه؟"
"نه نزدن لو"هری گفت و بیشتر خودشو توی بازوهای لویی جمع کرد"بهت که گفتم خوبم،نگران نباش"لویی دوباره بوسیدش.
"من خوبم،اومدم LA با تو،چرا خوب نباشم؟"لویی خندید و هریو محکم بغل کرد و نمیخواست شانسی که الان هری گذاشته انقدر بغلش کنه رو از خودش بگیره،راننده به سمت مرکز شهر رفت،هری به بیرون نگاه کرد،همه جا روشن بود،ساعت تقریبا 2 نصفه شب بود و به مردم توی رستوران و اسمون نگاه کرد خیلی هیجان زده بود که اومده به اینجا.
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...