✨ووت و کامنت فراموش نشه✨
ادای پدر بودن رو در اوردن!
🎵George Michael, Father Figure
جورج مایکل خواننده ی همجنسگرای فوق العاده ای بود که مرگ ناگهانیش همه رو متعجب و غمگین کرد...
این تمام چیزی بود که من میخواستم
یک چیز خاص، کسی که در نظرت مقدس باشه
تا فقط برای یک لحظه کنارش شجاع و برهنه*(منظور خودِ واقعی،بدون نقاب)باشم
یه وقتایی فکر میکنم تو هیچوقت من رو درک نخواهی کرد
شاید این دفعه ابدی باشه، بگو که میتونه باشه
این تمام چیزیه که میخواستی
یه چیز خاص، یه آدم مقدس تو زندگیت تا فقط برای یک لحظه کنارم گرم و برهنه باشی
یه وقتایی فکر میکنم تو هیچوقت من رو درک نخواهی کرد
اما یه حسی بهم میگه ما کنار هم شاد خواهیم بود بیبی
امروز روزی بود که لویی مدتها از رسیدنش می ترسید. یک هفته هم این ملاقات رو به تعویق انداخته بود، با خودش در کشمکش بود که تحملش رو داره یا نه.اما بالاخره زمانی رسیده بود که دیگه نمیتونست این ملاقاتِ اجتناب ناپذیر رو به تاخیر بندازه.
توی اتاق تعویض لباسِ اتاق خوابشون ایستاده بود، کت شلوار نوی آرمانی و پیراهن سفید اتوکشیده پوشیده بود. دکمه های پلاتین سرآستینش با الماس تزئین شده بودند و کراواتش نقره ای بود. آرایش موهاش بی نقص بود، ریشش رو تراشیده بود و این چهرش رو جوونتر از سنش نشون میداد اما لویی حس میکرد پیر و خستست، انگار بارِ دنیا روی شونه هاش بود.
با چشمایی بی فروغ ،انعکاسِ خودشو توی آینه ی قدی تماشا کرد.
کاملا شبیه بیزنسمن قدرتمندی بود که از خودش ساخته بود. تاثیرگذار، سلطه گر و حکم فرما ،توجه همه رو جلب میکرد.
مردم به خاطر وجهه ی بی رحمش از لویی وحشت داشتند. ترسی نداشت و در مذاکرات تجاری یه نابغه بود. یک رهبر بود نه یک پیرو. مردم ازش الگو میگرفتند و بهش غبطه میخوردند، ازش متنفر بودند و میخواستند شبیهش باشند.
با همه اینها امروز، درحالیکه توی اتاقشون ایستاده بود حس نمیکرد هیچکدوم از اون چیزاست و برای کسانی که میخواستند جای لویی باشند، متاسف بود.
ظاهرِ لویی، تصویر بی نقص اعتماد به نفس، رهبری، عزم و شکست ناپذیری بود امما درونش ماجرا کاملا متفاوت بود.
از درون یه پسر بچه ی وحشت زده بود که تا حَد مرگ از مردی که کارهای هولناک و غیر قابل توصیفی باهاش کرده بود، میترسید. از درون پسر بچه ای آسیب دیده و زخم خورده بود که روحش جریحه دار شده بود.
YOU ARE READING
A Darker Shade Of Love [L.S]
Romance[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نم...