Chapter 32

895 57 24
                                    

✨ووت و کامنت فراموش نشه✨

دوتا قلب در یک خونه


یک هفته بعد حال هری خیلی بهتر بود،تورم صورتش کمتر شده بود ولی زیر چشم هاش،بینیش و دور لب هاش کبود بودن ولی نسبت به این چند روز گذشته خیلی شبیه خود قبلیش شده بود،لویی چند روز مرخصی گرفته بود و مراقب هری بود،روی صورتش یخ می ذاشت،نوازشش میکرد و کلا از پسرش لذت میبرد و خوشحال بود که هری با امنیت به خونه برگشته و رایان پشت میله های زندانه.

امروز تولد هری بود و لویی خیلی هیجان زده بود،امروز زودتر بیدار شده بود و گذاشته بود هری بخوابه و خودش سریع رفته بود پایین توی اشپزخونه و از جودی خواسته بود برای هری صبحانه خاصی درست کنه تا بعد برای هری ببره توی تخت،جودی لبخند بزرگی زد و شروع به اماده کردن صبحانه تولد هری کرد و لویی تا موقع حاضر شدن صبحانه روزنامش رو خوند و قهوشو خورد،جودی صبحانه لویی رو جلوش گذاشت و لویی با خوشحالی ازش قبول کرد،وقتی داشت میخورد گوشیش زنگ خورد و میدونست که والتره با اینکه هنوز ساعت 9 صبح نشده،لویی تماس رو برقرار کرد.

"صبح بخیر والت"لویی گفت.

"لویی صبح بخیر،هری چطوره؟"لویی یک تیکه از تستش رو قورت داد.

"اون خوبه،خیلی بهتر شده،امروز تولدشه و من دارم براش برنامه میچینم"

"این عالیه،تولدشو از طرف من بهش تبریک بگو و همچنین بهش بگو تا یک ماه دیگه دادگاه داریم،بعد از اینکه رایانو بازداشت کردن و اثرانگشتشو گرفتن،اثر انگشتش با اونی که برای هری نامه تهدید امیز نوشته بود یکی شد،هرچند یه چیز دیگه ای هم هست که میخوام راجع بهش باهات حرف بزنم"والتر متوقف شد و لویی میتونست سنگینی این سکوت رو حس کنه.

"چیشده والت؟"لویی پرسید.

"علاوه بر اتهامات اشکاری که رایان مرتکب شده مثل ادم ربایی،حمله،باج گرفتن و غیره میخوای اونم به تجاوز متهم کنی؟"لویی نزدیک بود به خاطر نون تست توی دهنش خفه بشه.

"چی؟"والتر اهی کشید.

"لویی،کاری که با هری کرد،این برخلاف میل هری بود،من اون فیلمو دیدم،اون به صندلی بسته شده بود وقتی که داشتن از نظرجنسی بهش اسیب میزدن،اگر ما اون ویدئو رو نشون بدیم...."

"نه!"لویی سریع متوقفش کرد"اگر اون ویدئو رو نشون بدیم هری خیلی ناراحت میشه"

"لویی اون ویدئو میتونه زمان بیشتری..."

"والت نه!هری نمیخواد هیچکس بدونه اون حرومزاده باهاش چکار کرده،اون قبلا بخاطر من توی روزنامه ها بوده،این باعث میشه....نه والت"

"اون ازت اینو خواسته؟"اینبار نوبت لویی بود که اه بکشه،احساس میکرد داره برای یه بچه توضیح میده که نمیتونه قبل از شام شکلات بخوره.

A Darker Shade Of Love [L.S]Where stories live. Discover now