پرونده آنطور که ال می خواست پیش نمی رفت، او واقعاً امیدوار بود که این حبس غرور لایت یاگامی را از بین ببرد و او را در یک لحظه ناامیدی به اعتراف به جنایات خود وادار کند.
با این حال، او مجبور شد با آزادی آنها موافقت کند، به شرطی که هیچ کس ساختمان را ترک نکند، زیرا هنوز با شور و اشتیاق معتقد بود که لایت یاگامی اولین کیرا است، و عزم او برای از بین بردن نقاب او چنان بود که تصمیم گرفت اصلاً او را در کنار خود نگه دارد. بارها زنجیری که مچ دستش را به هم پیوند میداد، خیلی درست نبود، اما L حاضر بود از روشهای لازم برای رسیدن به خواستهاش استفاده کند، نفرتش از باخت باعث شد که اینطور رفتار کند.
مشکل این است که مظنون او تقریباً هر روز کمی درگیری بین پاهایش ایجاد می کرد.
با فراموش کردن اینکه لایت به یکی از بدترین قاتل ها متهم شده بود، او همچنین یک نوجوان بود و نوجوانان بیشتر اوقات در مورد چه چیزی فکر می کنند؟ سکس.
ال می دانست که او منحرف نیست، یا شاید کمی هم چنین بود، زیرا در برابر آن نگاه پر از فحشا به راحتی زمین خورد.
چون میدانست که اصطکاک بین بدنهایشان در زمانی که آنها را به زنجیر میکشند «حادثه» نیست، همانطور که لایت گفت. آیا درست است که دیدن من برهنه شما را روشن کند؟
-. روز قبل در وقت حمام به او گفته بود و به آرامی نعوظ قابل توجه او را که ناشی از منظره ای بود که به او نشان داده بود، هنگامی که برای دهمین بار خم شد تا صابون را بردارد، مسخره می کرد، نعوظی که به طرز عجیبی لغزنده تر بود.
ال می دانست که این او بود که اکیداً نشان داده بود که آنها حتی برای اساسی ترین نیازها از هم جدا نخواهند شد، و اگرچه لایت در ابتدا تمایلی نداشت، اکنون به نظر می رسید که او اذیت نمی شود، لازم نیست بهترین کارآگاه در این ماجرا باشد. دنیا بفهمد که کوچکترین یکی از یاگامی ها به نظر می رسد با تمام واکنش هایی که برای او ایجاد می کند سرگرم شده است، مانند شوک ها و اعصابی که هر شب قبل از اینکه با هم به رختخواب بروند، انگشتانش را به پشت برهنه مالش می داد، همان تشک. چمباتمه زدن در حالی که نوجوان در کنارش می خوابید... با آن چهره آرام که باعث افکار ناسالم در ال... اتاق لعنتی عایق صدا بود و پسر بچه ای که از دستکاری همه لذت می برد در کنارش بسیار آسیب پذیر به نظر می رسید. که غیرممکن بود که نخواهی آن را همانجا صاحبش کنی!
-صبح بخیر لایت کان- وقتی دید چشمانش را باز کرد و نقشه هایش را کوتاه کرد، زمزمه کرد، فقط توانست از رختخواب بلند شود و زنجیر را بکشد تا دیگری را مجبور کند دنبالش بیاید.
و لایت در حالی که او را دنبال می کرد، با شیطنت لبخند می زد، زیرا نعوظ او روی شلوار کارآگاه قابل توجه بود، از اینکه چگونه توانست به راحتی او را عصبی کند، لذت می برد، بی توجه به اینکه چند قدم جلوتر L نیز در حالی که با انگشت شست خود بازی می کرد لبخند زد. لب هایش همیشه به چیزی که می خواست می رسید، به چیزی که می خواست، و همین الان می خواست کیرا را زیر بدنش داشته باشد و با هر فشار دادنش در حالی که از مزه پوستش لذت می برد التماس رحمت می کرد... او به لایت یاد می داد که چگونه بازی کند و به او نشان دهید که بی تجربه نیست.