سرما خوردگی

5 0 0
                                    

"آچو! آچو!" لایت به کنارش نگاه کرد، جایی که L با خشونت روی صندلی اش عطسه می کرد. L تمام روز عطسه و سرفه می کرد، اما از استراحت خودداری کرد.
لایت آهی کشید. "بیا ریوزاکی، همین الان به رختخواب برو تا بهتر شوی."
ال سرش را با لجبازی تکان داد. "نه، من خوبم لایت کان" یک عطسه دیگر.
"ریوزاکی تو به وضوح بیمار هستی."
"من نیستم. نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید." ال سرفه کرد
"مطمئناً تو خوب نیستی ریوزاکی.
این بار سوئیچیرو یاگامی، پدر لایت بود که صحبت کرد.
"به نظر می رسد سرما خورده ای. باید یک روز استراحت کنی تا خوب شوی. می توانم به شما اطمینان دهم که وقتی شما رفتید، می توانیم به این پرونده رسیدگی کنیم."
ال دوباره سرش را تکان داد و یک بار دیگر عطسه کرد.
"از شما متشکرم یاگامی سان، اما من خوب هستم و کاملاً آماده کار هستم. بنابراین، از نگرانی شما قدردانی می کنم، اما -"
وقتی لایت L را بلند کرد و روی شانه‌اش بلند کرد، L قطع شد.
"لایت کان! بذار برم! من باید کار کنم!" L در تلاش برای فرار به بازوی لایت کوبید، اما بازوی لایت کاملاً دور او پیچیده شد تا او نتواند از آن خارج شود.لایت به او توجهی نکرد و ال را به اتاق خواب آورد و روی تخت انداخت.
‏L روی تخت نشسته بود و به لایت خیره شده بود و دستانش را روی هم گذاشته بود و شبیه کودک کوچکی بود که عصبانی می شود. در او یک کودک. بزرگترین کارآگاه جهان یک کودک واقعی است..
"تو لایت کان می‌دانی، مرا از ادامه تحقیقات باز می‌داری. این درصد کیرا بودن شما را دو درصد افزایش می‌دهد."
لایت به L خیره شد.
"بیا ریوزاکی، تمام کار من این است که به سلامتی تو فکر کنم."
"مطمئناً تو لایت کان هستی، می دانم که فقط می خواهی مرا از تحقیق دور کنی. پس اگر مرا عذرخواهی کنی، اکنون برمی گردم." ال از روی تخت بلند شد و شروع کرد به سمت تخت،قبل از اینکه L فرصتی برای فرار پیدا کند، لایت با او برخورد کرد و او را به تخت خواباند.
لایت دست‌ها و پاهایش را در دو طرف بدن L قرار داده بود، بنابراین مطمئن بود که نمی‌تواند بیرون بیاید.
لایت مستقیماً به چشم L نگاه می کرد.
"ریوزاکی، فقط لعنتی استراحت کن؟ چون اگر این کار را نکنی، قسم می خورم که تا زمانی که بخوابی و بهتر شوی، تو را در اینجا گیر خواهم داد." لایت با صدای آهسته ای به او گفت.
دوباره به لایت نگاه کرد و خفه شد.
"بسیار خوب، من به لایت کان استراحت خواهم داد."
لایت آهی کشید و از L غلتید و کنار تخت دراز کشید. L نشست و شستش را به سمت دهانش آورد.
"ریوزاکی"
"آره؟"
"تو حتی دراز نمی کشی."
لایت کان، می‌دانی که اگر من این‌طور ننشینم، توانایی‌های استدلالم چهل درصد کاهش می‌یابد.
"شما در حال حاضر به توانایی های استدلال خود نیاز ندارید. کاری که باید انجام دهید استراحت و خواب است."
ال نگاهی گیج به لایت انداخت که انگار هرگز در مورد مفاهیم استراحت و خواب چیزی نشنیده بود.لایت چشمانش را گرد کرد و آغوشش را باز کرد.
"بیا اینجا."
"چی؟"
"بیا اینجا،"
ال ابرویی بالا انداخت و با اکراه کنار لایت دراز کشید،لایت دستانش را دور L حلقه کرد و انگشتانش را لای موهایش کشید.
"آنجا، اکنون می توانید بخوابید L."
می‌خواستم بگویم که خسته نیست، اما می‌توانست خستگی ناشی از شب‌های بی‌شمار بی‌خوابی و سرما را احساس کند.
ال خمیازه ای کشید و چشمانش را بست. "تو نمی خواهی ترک کنی لایت کان؟"
لایت به آرامی خندید و بوسه ای روی سر ال فشار داد.
"نه، من تمام مدت اینجا با شما خواهم بود."

Lawlight oneshotWhere stories live. Discover now