L انگشت شستش را روی لب هایش گذاشت و جلوی کامپیوترش فکر کرد. "لایت کان... تو کیرا هستی؟ نه، تو واقعا هستی. و من قصد دارم جلوی تو را بگیرم."
لایت در همان اتاق L بود، اگرچه چند متر آنها را از هم جدا می کرد.
"من نمیبازم، L. چون من عدالت هستم.
در نهایت به من اعتماد خواهید کرد و پیروزی از آن من خواهد بود."
جنایتکار پرسید: "ریوزاکی، آیا هنوز مشکوک هستی که من کیرا هستم؟"
-در واقع، با این سوال شانس شما افزایش یافته است- L بدون اینکه نگاهی از صفحه نمایش بردارد پاسخ داد. هیچ وقت به خود زحمت نمی داد به افرادی که با آنها صحبت می کرد، که تعدادشان کم بود نگاه کند و موقعیت پاهایش را تغییر نداد.
به ندرت حالت صورتش را تغییر می داد، هرچند این بار با لب ها و ابروهایش حرکت خفیفی انجام داد و گفت: -هر چند ترجیح می دادم لایت واقعاً کیرا نباشد... اگر بود، آزاردهنده بود. مشکل، او تنها دوست من است.
این عبارت دیگری را متعجب کرد که سرش را پایین انداخت و چشمانش را در قفل های قهوه ای رنگش پنهان کرد و چهره ای از نفرت نشان داد.
او میدانست که L دروغ میگوید، میدانست که او هم مثل خودش محاسبهگر است. در واقع خیلی شبیه هم بودند.
ال از یاگامی خواست دسری که روی میز بود برایش بیاورد.
او مثل همیشه توت فرنگی را برای آخر گذاشت.
"مطمئنم که تو این را می دانی، کیرا، مطمئنم. من هرگز تو را دوست نمی دانم. من هرگز به کسی اعتماد نکرده ام و مطمئناً به تو اعتماد نخواهم کرد."
لایت کنار کارآگاه نشست. او فقط چشمانش را به سمت راست چرخاند تا نیمرخ سبزه را مشاهده کند. منطقی بود که در مورد زنان تا این حد موفق بود.
او این فکر را از ذهن خود دور کرد و به تمرکز روی کار خود بازگشت.
یاگامی لایت شروع به حرکت دادن بدن خود به سبزه کرد، که تا زمانی که احساس کرد فاق لایت روی ران او ساییده شد، متوجه نشد. هوای معصومیت در چشمانش موج می زد.
لبهای مظنون اما روشن بود و لبهایش از روی بدخواهی به یک طرف پیچ خورده بود.
او در یک حرکت سریع و چابک کارآگاه را کاملاً روی زمین و زیر پاهایش رها کرد و به طرز عجیبی به او نگاه کرد.
"حالا تو مال من خواهی بود، L. من هرگز نمی بازم."
قبل از اینکه L بتواند واکنش نشان دهد، لایت یاگامی قبلاً لب های او را گرفته بود.
زبان کیرا به راحتی وارد دهانش شد، زیرا در کمال تعجب مقاومتی از خود نشان نداده بود. حقیقت این است که او بسیار جذب یاگامی شده بود، اما او هرگز یک فرد اجتماعی نبوده و چنین چیزی را در نظر نمی گرفت.
L قضیه کیرا را کاملاً فراموش کرده بود و اینکه این دشمن او بود. او هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بود. و نور آن را می دانست. او می دانست که این حمله ای است که با آن حریف خود L.
-ریوزاکی ، تو با اون چشمای گشاد شده خیلی ناز به نظر میای.
-لا... لایت کان... من...- سبزه با درآوردن پیراهن سفیدش به زور حرفش را قطع کرد.
دستانش را روی نیم تنه برهنه سبزه گذاشت و در حالی که او را بالای نافش می بوسید، نگاهی تحریک آمیز به او انداخت.
عضو L شروع به برآمدگی کرد و لایت متوجه آن شد. با غرور لبخند می زنم.
-وای خیلی زود روشنت میکنم...
-چی؟ کارآگاه خجالتی سعی کرد چیز غیرقابل انکاری را انکار کند: «نه، من... این درست نیست.
لایت بدون اینکه اجازه دهد ال چیز دیگری بگوید، شروع به نوازش برآمدگی سبزه از میان شلوار جینش کرد. بلافاصله سرخ شد و ناله کوچکی کشید.
-یاگامی-لایت این کاری که داری میکنی...آه... درست نیست. من... 40 درصد ظرفیت فکری ام را از دست می دهم. شاید بیشتر.
-خفه شو ریوزاکی.- با تهدید نگاهش کرد. - من هستم که تصمیم میگیرم چه چیزی درست است یا چه چیزی غلط.
"چون من خدای دنیای جدید هستم. دنیایی که پوسیده نیست."
ال اطاعت کرد و پشت لایت را در آغوش گرفت. قرار بود به خودش اجازه دهد تمام شود. می خواست همه اینها را کشف کند.
سبزه پیراهنش را درآورد و دشمنش شکم مشخص شده اش را ببیند.
او بالای سر سبزه دراز کشید و بدن آنها را به هم فشار داد. لب های ال را لیسید که حتی یک کلمه هم نگفت و مطیع ماند. زبانش را تا گردنش پایین آورد و آن را نیش زد. ال بیشتر و بیشتر سرخ می شد.
لایت کم شد تا به نوک سینه هایش رسید.
با زبانش دور یکی از نوک سینه های سبزه را گرفت و با دست دیگری را نیشگون گرفت. همین موضوع باعث شد کارآگاه بی گناه چشمانش را محکم ببندد و نتواند جلوی ناله هایش را بگیرد. که سبزه را هیجان زده کرد.
این یکی که با فریادهای کوچک ال روشن شد، به سمت مگسش رفت و شلوارش را درآورد و او را به جز بوکسورهایش برهنه رها کرد.
او شروع به بوسیدن عضو L روی لباس زیرش کرد و با لیس زدن ادامه داد.
-لایت کان... لطفا... بس کن.- سبزه با شرم التماس کرد.
-ال...واقعا میخوای متوقف بشم؟ چون به نظر نمی رسد.- به فاق خود نگاه کرد و در نهایت با خشونت بوکسورهایش را برداشت. او دوباره عضو او را لیسید، این بار بدون لباس، و آن را در دهانش گذاشت.
او شروع به حرکت کرد.
سبزه جیغ زد. این باعث شد لایت متوقف شود و لب هایش را به سمت L برساند و دستش را در موهای تیره گره بزند، در حالی که با دست دیگرش به خودارضایی ادامه داد.
لذتی که او احساس می کرد باعث می شد L مدام ناله کند و زبان لایت مدام در دهانش می لغزد. L به دلیل هیجان زیادی که در هنگام خودارضایی او احساس می کرد، شروع به پاسخ دادن به بوسه های لایت کرد.
لایت از لب هایش فاصله گرفت و به سمت جنسیت ال برگشت
-لایت... بیشتر... هه... سریعتر.- حالا سبزه بیشتر التماس می کرد.
"L، من مسئول اینجا هستم..." سبزه برخلاف خوشایند L، سرعتش را کم کرد و او را شکنجه کرد.
-از من بخواه، بیشتر التماس کن.
-لطفا، لایت کان، این کار را سریعتر انجام بده! التماس می کنم.- چشمان ال شیشه ای بود، با التماس و شرم.
لایت موافقت کرد و سرعت را به طرز محسوسی افزایش داد.
"حالا... آه... لایت... من... آه... دارم... می روم..." سپس سبزه ایستاد. می خواست رنج بکشد.
"نه هنوز."
لایت دکمه های شلوارش را باز کرد، که L را تحت تاثیر قرار داد و تا حدودی ترساند.
لایت انگشتانش را به دهان ال نزدیک کرد.
- آنها را لیس بزن.- سبزه با خجالت به او نگاه کرد اما اطاعت کرد. او با خجالت زبانش را بیرون آورد و شروع به خیس کردن انگشتان لایت کرد.
نعوظ لایت با آن ژست رشد کرد.
لبخندی شیطانی زد و به ال دستور داد که کنار بیاید.
او دوباره شروع به بوسیدن او کرد و با زبان حریف بازی کرد. در حین بوسه انگشتی را بین باسن ال قرار داد که با تعجب چشمانش را کاملا باز کرد.
-لایت-کان... نه... اینکارو نکن... - وسط این جمله سبزه یه انگشت دیگه معرفی کرد.
L شکایت کرد. درد داشت. لایت در نشان دادن درد، انگشت سوم را وارد کرد.
سبزه دندان هایش را به هم فشار داد تا درد از بین رفت. داشت به لذت تبدیل می شد.
وقتی لایت متوجه این موضوع شد، انگشتانش را برداشت و عضوش را جایگزین آنها کرد.
با خشونت وارد L شد.
بیرون نیامد اما هیچ حرکتی هم انجام نداد. منتظر بود تا مثل چند لحظه پیش با انگشتانش این اتفاق بیفتد.
وقتی درد جای خود را به لذت می داد، L طوری به سبزه نگاه کرد که انگار به او اجازه می داد.
-چی میخوای ال؟- لایت که میخواست تحقیرش کنه گفت.
-لایت...خواهش میکنم...
-نفهمیدم ال... واضح بگو. التماس کن
-لایت کان... می تونی انجامش بدی؟ نه لطفا انجامش بده
با من انجامش بده!
-واو. خب حالا تو التماس میکنی تو واقعاً یک منحرف هستی، ریوزاکی.
و شروع شد. او در حالی که گردنش را گاز می گرفت و نوک سینه هایش را می گرفت، به داخل و خارج او رفت.
L بلندتر و بلندتر ناله می کرد، چشمانش نیمه بسته به بالا نگاه می کرد و کاملا سرخ می شد.
لایت هم ناله کرد اما به شکلی خشکتر کنار گوش ال.
یک دستش را به سمت عضو سبزه پایین آورد، در حالی که دست دیگرش با نوک پستانش بازی می کرد.
او به نفوذ به کارآگاه ادامه داد، اما با خودارضایی او لذت را تشدید کرد.
وقتی L بالاخره آمد، لایت ناتمام از او بیرون کشید. سپس سر پسر دیگر را گرفت و آن را به زور به عضو خود کشید.
-کاری را که شروع کردی تمام کن، ریوزاکی.
سبزه بدون شکایت آلت تناسلی لایت را احاطه کرد و شروع به مکیدن آن کرد.
سبزه ال را مجبور کرد عمیق تر برود.
وقتی او آمد، L سعی کرد از آنجا دور شود، اما او او را متوقف کرد.
-همه رو بگیر، ال.
L شروع به لیسیدن او از پایین به بالا کرد و همچنین بیضه هایش را تمیز کرد.
وقتی کارش تمام شد، لب های خودش را لیسید. لایت را دید که او را تماشا می کند، به پایین نگاه کرد و صاف نشست.
راه معمولی
لایت از روی کاناپه بلند شد، کمی خم شد و لب های ال را بوسید: "برنده شدم."
و با جدا شدن از سبزه، نخ نازکی از بزاق بین زبانشان گذاشت، لباس پوشید و بدون اینکه چیزی بگوید رفت.