هر دوی آنها به اتاق لایت می رفتند و در رختخواب قرار گرفتند ، هیچکدام از آنها کلمه ای نگفتند یا به یکدیگر نگاه نکردند ، واقعاً طولانی بود که ریوزاکی به درستی خوابیده بود و او واقعاً نمی دانست که این یک چیز خوب است ، واقعیت که او یک بار با آرامش خوابید و او با لایت او را مجنون می کرد
از طرف دیگر ، لایت واقعاً مطمئن نبود که در آن لحظه چه احساسی دارد ، مطمئناً دوست داشت که ریوزاکی روی شانه خود بخوابد ، اما از آن زمان ، او کمی خاموش به نظر می رسید ، او واقعاً نمی فهمید که چرا
سکوت از آنجا که خیلی ناخوشایند بود ، شروع به آزار و اذیت لایت می کرد و بین این دو "آه ... ریوزاکی ، زودتر تنش زیادی وجود داشت ، پیش از این شما گفتید که چیزی برای شما آزار می دهد ، این چیست؟"
این نوجوان از نشستن پرسید و به مرد سیاهمو نگاه کرد ، که کمی شوکه به او نگاه کرد
"می دانم که شما گفتید که نمی خواهید در مورد آن صحبت کنید ، اما من می خواهم کمک کنم ، شما گفتید که این مربوط به کیرا است مورد "او پیاده شد
ال پلک زد ، واقعاً مطمئن نیستم که آیا او باید به او بگوید ، او واقعاً می خواست ، اما او از گفتن حقیقت
"نگران نباشید ، نمی خواهم شما را اذیت کنم ، من می توانم آن را تحمل کنم"
او دروغ گفت ، او دروغ گفت ، او می دانست که او نمی تواند این احساس را برطرف کند ، چرا لایت باید مظنون اصلی باشد؟
"اما هنوز ... من اذیت نمی شوم ، خواهش می کنم" لایت به او نگاه توله ای داد "صبر کنید ... بگذارید حدس بزنم ..." جاسوسی ، او قسم خورد که در واقع برای یک ثانیه متوقف شد
"نه ، صبر کنید ... من به شما می گویم ..." او روی زمین چه می کرد؟ آیا او از ذهنش خارج شد؟ "من ... خوب ، اگر شما من و شما بودید ، به نوعی ، احساسات نسبت به کسی که می دانید نباید چه کاری انجام می دهید؟"
او گفت: "هنوز به آن شخص می گویم که من آنها را دوست دارم ، و بعد سعی می کنم حرکت کنم." این امکان پذیر نبود ، درست است؟
لایت مظنون بود- اما او گفت "کسی که می دانید نباید"
"بله ، اما ... اگر به دلایل زیادی نتوانید به آنها بگویید؟"
لایت نمی دانست چه چیزی بگوید ، بنابراین او فقط چیز دیگری را پرسید
"چگونه این به کیرا به هر طریقی مربوط می شود؟"
ال اخم کرد ، او کاملاً فراموش کرد که گفت این مربوط به پرونده است ... فاک!
"خوب ... من ... اوه" او قسم خورد که او لایت را به او نگاه می کند ، اما او فقط این را نادیده گرفت و سعی کرد به چیزی فکر کند تا بگوید ، اما او دوباره در آنجا بود ... همیشه در ذهنش
"خوب ، من دارم در مورد کل پرونده فکر کرده اید و بعضی چیزها درست نیست "او بالاخره گفت
لایت با بی اعتمادی به او نگاه کرد
"دروغ می گویید ، می لرزید ، موضوع چیست؟"
او به آرامی پرسید ، نمی خواهد خیلی سخت فشار بیاورد اما می خواهد بداند چه چیزی در ذهنش است
"لایت ، آنقدر آسان نیست که به نظر می رسد"
ال به پایین نگاه می کند ، نمی خواهم به چهره نابود شده لایت نگاه کنم ، اما پسر دیگر فقط لبخند زد ، حدس های او درست بود ، حداقل به نظر می رسید
"اما این است ..."
او سر ریوزاکی را به سمت بالا بلند کرد ، بنابراین آنها در چشم به یکدیگر نگاه می کردند "
شما فقط باید سخت تر تلاش کنید"
او گفت که تکیه داد ، کارآگاه در حالی که لب های آنها به هم وصل شد ، در شوک بود. چشم تا زمانی که ریوزاکی فهمید که چه اتفاقی می افتد و به سرعت عقب کشیده می شود ، چشمان گسترده و نفس می کشد ، نوجوان به او نگاه کرد ، به وضوح گیج شده است
"مشکل چیه؟"
"من نمی توانم ... در مورد کل تحقیقات چیست؟ در مورد شما و میسا؟ اوه اگه ، میسا قصد دارد ما را بکشد" او عجله کرد که بگوید "اگر کیرا قبلاً مرا نکشد"
لایت به پایین نگاه کرد ، احساس گناه کرد ، او هرگز به L آسیب نمی رساند ، بدیهی است که همه فکر می کردند ، اما او او را تحسین می کرد ، و او او را دوست داشت. برای همه کیرا فقط یک روانپزشک بی قلب بود که فقط برای سرگرمی کشته شد ... که بیشتر اوقات درست بود ، اما او هرگز به کسی که به او اهمیت می داد صدمه نمی زد
"من فکر نمی کنم کیرا شما را بکشد ... من می توانم "در مورد میسا بسیار مطمئن باشید ، اما کیرا به دلیل کشتن مجرمان شناخته شده است ، و شما یکی نیستید ، علاوه بر این او باید نام شما را بداند و او این کار را نمی کند"
"او همچنین بسیاری از افراد را که سعی در متوقف کردن او داشتند ، کشته است ... کاملاً صادقانه ، فکر می کنم هدف اصلی او در حال حاضر من است". در راه او "همچنین ، من هنوز کاملاً مطمئن نیستم که شما او نیستید" او زمزمه کرد
لایت لبخند زد که از متهم بودن او مراقبت نمی کند ، مچ دستان خود را گرفت و او را در مقابل تختخواب کشید "آیا کیرا این کار را می کرد؟"
او قبل از بوسیدن با محبت از او پرسید ، در ابتدا L شوکه شد ، اما پس از چند ثانیه او در بوسه ذوب شد
"آیا او شما را به هر قیمتی از هر چیزی محافظت می کند؟"
ریوزاکی فقط لبخند زد چون لایت دوباره او را به آرامی بوسید
"احتمالاً نه"
او پاسخ داد كه لایتی كه در كنار او گذاشته شده بود ، قلبش از سینه او می تپید در حالی كه لایت آرام بود ، چگونه این حتی ممکن بود؟
"بیا اینجا" لایت گفت ، او می دانست که ریوزاکی هنوز از هر آنچه که تازه اتفاق افتاده است شوکه شده است ، کارآگاه سر خود را روی سینه دیگران استراحت داد
"آیا این همه چیز را تغییر خواهد داد؟" ریوزاکی از این سوال پرسید که چگونه همه چیز از آن زمان ادامه خواهد یافت
"خوب ، بدیهی است ، اما من نگران این موضوع نخواهم بود ، ما هنوز هم می خواهیم کیرا را پیدا کنیم و او را به خاطر هر کاری که انجام داده است دستگیر کنیم." ولی او اکنون نگران این موضوع نبود ، تمام آنچه که او به آن اهمیت می داد این بود که احساسات او برای L یک طرفه نبود