📝

5 0 0
                                    

ال: میدونی لایت... زندگی مثل شطرنج بازیه. و شاید برای شما عجیب باشد ... اما من نمی دانم چگونه آن را بازی کنم. بنابراین من همیشه درصدهای زیادی را فرض می کنم، زیرا دوست دارم برای بدبختی هایی که آینده برای من در نظر می گیرد آماده باشم.
——————————————————
لایت: من خدای دنیای جدید خواهم بود... هر ردی از شر را در این وجود پاک خواهم کرد. همه دست دراز خواهند کرد و جنایتکاران به سختی مجازات خواهند شد، دیگر برای موجودات درمانده و لزج که خیابان های آینده ما را پر می کنند، رحمی نخواهد بود. همه سلام کیرا! کیرا! و فقط کیرا! فقط کیرا! زیرا من کسی خواهم بود که بشریت را از خود بشریت نجات داد! به نظر شما ریوک فوق العاده نیست؟ حق با شماست وقتی می گویید همه اینها "سرگرم کننده" است! اما به یاد داشته باشید که این یک بازی نیست ... سرنوشت همه عدالت در دستان من است! من عدالت هستم! من کیرا هستم! و چنین بودن... فداکاری لازم است.
فداکاری های زیادی .... و ال یکی از آنها خواهد بود. همراه با پدرم، میسا، واتاری و بقیه. همه به خاطر بقا قربانی خواهند شد! خوبی های یک دنیای جدید... و حالا... *به مرگ یادداشت می کند* وقت آن است که کسانی را که لیاقتش را دارند اعدام کنیم. وقت کشتن است... کسانی که لیاقت چیزی جز مرگ را ندارند.
——————————————————
لایت: *پیش قبر ال*
ریوزاکی منو رو میشناسی...؟خیلی اشتباه کردم. اشتباهاتی که دیگر نمی توانم آنها را برطرف کنم.
دلم برای لبخندت تنگ شده...
دلم برای خنده های مرموزت تنگ شده... دلم برای بدبینی بی شرمانت تنگ شده... دلم برای بوسه هایت تنگ شده است. سخنان شیرین و آغوش گرم شما.
دلم برای تک تک چیزای تو تنگ شده
تک تک اجزای تو دلم برات تنگ شده... و بدترین چیز اینه که تقصیر منه که دیگه اینجا نیستی.
تصمیم گرفتم همه چیز را بشکنم... تا عشقمان را برای یک رویای بی معنی و بیمار از بین ببرم.
حالا احساس گناه مرا می خورد و هر روز خاکستری و مالیخولیایی است.
اگر به شینیگامی گوش نمی دادم...
اگر صریح و مهربان بودم... تو هنوز در کنارم بودی. اما متأسفانه من ترسو و خائن پلید بودم و تو برای همیشه از زندگی من ناپدید شدی.
من از خودم متنفرم و برای همیشه از خودم متنفر خواهم بود. دوستت دارم... اما این را خیلی دیر به تو گفتم حالا همه چیز تمام شده و دیگر برنمی گردی. نگران نباشید... من می توانم ریوک را در آنجا ببینم که نام من را روی یادداشت مرگ نوشته است. من سزاوار آن هستم. من به خاطر کاری که با تو کردم مستحق مرگ هستم.
——————————————————و ال گفت: "من خوبم...؟" درست قبل از اینکه قلبش از تپش باز بماند... توسط عشق خودش کشته شد، با ایده آلی که هرگز محقق نشد. با رویایی که هرگز متولد نشد. در این صورت عدالت پیروز نشد و شر پیروز شد.
و به لایت نگاه می کنم.آسمان دیگر رنگی نداشت، می دانید... با یک اشتباه می توانید همه چیز را به خطر بیندازید. و این دقیقا همان چیزی بود که اتفاق افتاده بود. عمری که برای یک چیز احمقانه تلف شده است. به خاطر جاه طلبی خودش کشته شد. به دست شیطان خودش کشته شد.
هر دو برای چیزی که به آن اعتقاد داشتند مردند. زندگی چقدر بی رحم است یا بگویم مرگ؟ یا باید بگویم کسالت؟ بالاخره... انسان ها دقیقاً به این دلیل خنده دار هستند که خیلی احمق هستند. کسی که فکر می کند آنقدر قوی است که نمی تواند "خدا" باشد، در حالی که در واقعیت او چیزی بیش از سایه یک زندان روانی دیوانه نیست. یک سایه... کسی که تظاهر به مهم بودن نمی کند. و چه کسی خود را رها می کند، وقتی توانست نوری در این تاریکی نفرت انگیز بتاباند.
این روزها حتی برای یک «دیس لایک» در اینستاگرام همدیگر را می کشند. آیا زندگی معنای خود را از دست داده است؟ آیا واقعا او را به این همه مزخرف تقلیل می دهید؟ باشه.. این مشکل من نیست. تو فقط کار من رو راحت میکنی خیلی بهم خوش می گذرونی ....میدونی شینیگامی چرندیات انسانی تو رو خیلی دوست داره ما تو رو رصد می کنیم کنارت می ایستیم مسخره ات می کنیم تو را به رحمت رنج می سپاریم تا بمیری.
بیایید از بسیاری از شما مثال بزنیم. براستی شما الهام بخشید. شما واقعاً یک دسته عروسک هستید که توسط تارها کنترل می شوند. احمق های خوب!

Lawlight oneshotWhere stories live. Discover now