El crime 1

7 0 0
                                    

می دانستم که او مرا زیر نظر خواهد داشت، آنقدر احمق نبودم که به نقشه اش عمل نکنم، می خواستم همه کسانی را که ری پندر در حال تحقیق است زیر نظر داشته باشم و با 64 دوربین نصب شده در سرتاسر اتاقم آن را تایید کردم، همچنین روی آن حساب کردم. او با نصب میکروفون، دقیقاً همان چیزی بود که من نیاز داشتم، روز دوم بود که تحت نظارت مستمر بود، دقیقاً پنج دقیقه مانده بود به نیمه شب، من فقط روی او حساب می کردم که مراقب من باشد، پدرم نیم ساعت زودتر آمده بود و با اینکه تمام افسران پلیسی که روی پرونده کیرا کار می کردند، افرادی متعهد بودند که برای دیدن من بیدار نمی ماندند، به جز او.
من نمی خوابم، استراحت نمی کنم و پلک نمی زنم تا زمانی که بتوانم ثابت کنم که کیرا هستم، به آرامی شروع به حرکت کردم، انگار که از خواب بیدار می شوم، اگرچه فقط وانمود کرده بودم که دراز کشیده ام و به خواب رفته بودم، آن روز صبح هیچ کار غیرعادی انجام نداده تا شک نکنم و نگویم که ریوک امشب با من نبود، جایی رفته بود تا بتواند در آرامش سیب هایش را بخورد.
پلک هایم به آرامی شروع به باز شدن کردند، در حالت نشسته قرار گرفتم و زانوهایم را بالا انداختم و آرنج هایم را روی آنها قرار دادم.
به اتاق تاریک و به او گفتم: لعنتی، نمی توانم از فکر کردن دست بردارم.
دقیقاً بعد از دو دقیقه، دوباره از روی ملافه هایی که بدنم را پوشانده بود، بیرون آمدم.
دستانم به آرامی بدنم را بین پاهایم به سمتم پایین رفتند، به همان ترتیب شروع کردم به نوازش عضوم، از بالا به پایین با هر دو دست، بدون لحظه ای توقف، در ذهنم احتمالاتی را بررسی کردم که او واقعاً مرا می بیند. و با توجه به سوء ظن من در دام هیجان انگیز من افتاد، او مرد بود و مانند هر مردی نیاز داشت.
قبل از اینکه وانمود کنم مجلات xxx را کنار می گذارم و آنها را به طور کامل در اتاقم می بینم، ناله هایی به اندازه کافی بلند کردم تا او آنها را بلند و واضح بشنود و آنقدر آهسته بشنود که خانواده ام را بیدار نکند. من شبیه یک نوجوان معمولی هستم
-آه ممم آه... آه ممم...
- فقط ناله های ساده و مکرر برای جلب توجه بیشتر او، مطمئن شوید که هیچ نامی برای لذت کامل او به زبان نمی آید، اگرچه اینطور نبود که من نامی داشته باشم که ارزش ذکر کردن داشته باشد.
- آه آه .... ممم آه.
دستانم به طور کامل عضوم را ماساژ دادند، آن را صاف و سخت گذاشتند، دست از دست زدن به خودم یا ناله کردنم بر نداشتم.
من همجنس‌گرا نبودم و نمی‌توانستم تضمین کنم که او هم هست، اما برای اینکه دعوت‌نامه‌ای واضح‌تر به او بدهم، نه تنها باید آن را انجام می‌دادم، بلکه باید کار دیگری انجام می‌دادم، این ایده را دوست نداشتم. تا این حد، اما خدای دنیای جدید گاهی مجبور بود قربانی های خاصی انجام دهد.
یکی از دستانم پایین تر از عضوم به سمت ورودی من رفت.
-آها ممم...
- از تماس ناله کردم، دست دیگرم عضوم را کنار گذاشت و لبه پیراهنم را به سمت دهانم بلند کردم و آن را نگه داشتم تا بتوانم نوک سینه هایم را ماساژ بدهم.
- آخ آخ ممم.
پوستم ناخودآگاه داغ می‌شد و بدون اینکه زیاد به آن فکر کنم هیجان‌زده می‌شدم، آگاهی از اینکه در حال ضبط شدن و تماشای من است برای من کافی بود تا نعوظ کامل و محکمی داشته باشم.
من همه چیز را برای این موقعیت کاملاً برنامه ریزی کرده بودم، زیرا چند روز پیش برنامه را طراحی کرده بودم، و اگرچه تنها مشکل ممکن بود این باشد که اولین بار بود، اما این چیزی بود که من مایل بودم انجام دهم.
بدون اینکه کاملاً انتظار داشته باشم، برای لحظه‌ای کاری را که با بدنم انجام می‌دادم متوقف کردم تا بتوانم زیر تختم به دنبال ابزاری بگردم که به من در انجام کار کمک کند، یک ویبره قرمز که با احتیاط از یک فروشگاه مواد غذایی خریده بودم. اسباب بازی هایی که در بین تمام خیابان ها و مغازه ها پنهان شده اند.
خریدن آن با نگاه همیشگی ریوک به من سخت بود، اما منحرف کردن حواس او با چند سیب مثل امشب سخت نبود.
وقتی اندازه آن را احساس کردم که اگرچه در تاریکی آنقدر بزرگ به نظر نمی رسید، کاملاً خجالت کشیدم، اما ضخامت ساده ای که وقتی آن را کاملاً در دست گرفتم احساس کردم باعث شد دوباره به این فکر کنم که آیا همه چیز ارزشش را دارد یا حداقل کافی است. برای ورود به آن. "این"
امیدوارم آنقدر ترس را ابراز نکرده باشید که در هیچ نتیجه گیری جایی برای شک باقی نگذاشته باشید.
که او انجام داده بود.
من کاملاً به پشت روی تخت دراز کشیدم و با دست راستم اسباب بازی را گرفتم در حالی که دست دیگر به آرامی روی سینه ام و بین پاهایم که هنوز با شلوارم پوشانده شده بود می دوید.
این عمل حواس من را تیز کرد زیرا یک لمس آهسته و حسی بود که بدون اینکه به چیزی لطمه ای وارد کند و در عین حال به همه چیز فحش داده شود، از روی پوستم گذشت.
بدون اینکه خیلی جلوتر بروم دوباره لبه پیراهنم را گرفتم و دوباره سینه ام را ترک کردم.
کشف کردم اما نه قبل از اینکه انگشتان دست چپم را مرطوب کنم تا دوباره آنها را روی بدنم بگذارم.
در حالی که دست دیگرم دیلدو را گرفته بود، تصمیم گرفتم در نهایت آن را روشن کنم و باعث شد که با سرعت کم شروع به ارتعاش کند.
قبلش هم یه رژ خفیف داشتم که با هر حرکتی که جلو میرفتم میشد
بیشتر قابل مشاهده است.
با کمترین سرعت شروع کردم به ماساژ دادن دور نوک پستانم.
-آههههههههههه- خیلی بلندتر ناله کردم. -آهه آه ام جی آه ممم.
دست دیگرم در نهایت شلوارم را به میزان قابل توجهی تا لبه پایین آورد، تا اینکه عملاً برهنه شدم، زیرا از شرم من بدون لباس زیر به رختخواب رفته بودم.
دست من با ویبراتور شروع به پایین آمدن به سمت عضو سخت و ضرباندارم کرد که توجه را می‌خواست، با یک حرکت ساده ویبراتور احساس کردم دارم می‌میرم.
-آه- با لمس ناله کردم، دست چپم شروع به خودارضایی کرد، عضوم را کاملا با دستم گرفتم با قدرت و بدون حساسیت شروع به بالا و پایین کشیدن خودم کردم.
این طوری است که من می خواهم او مرا به عنوان کسی ببیند که کلمات را خرد نمی کند و همه چیز را سخت و سریع انجام می دهد.
دست دیگرم با ویبراتور شروع به نزدیک شدن به ورودیم می کند، نفس عمیقی می کشم تا خودم را برای آنچه در راه است آماده کنم.
پاهایم را تا جایی که می توانستم باز کردم و ویبراتور را نزدیکتر کردم.
-آههه- جیغ می زنم، پیراهنی که بین دندان هایم است، مانع از آن می شود که صدای جیغ بلندی باشد که در تمام خانه شنیده می شود، چشمانم را محکم می بندم تا اشک خیانت از چشمانم بریزد، اما در نهایت من نمی توانم جلوی آنها را بگیرم اشک روی صورتم جاری می شود، نمی خواهم ضعفی را به او نشان دهم اما در عین حال در این مرحله برای من غیرممکن است.
بدنم را تا حد امکان شل می کنم و دست از خودارضایی نمی اندازم که به من کمک می کند تا درد را تحمل کنم. چند دقیقه بیشتر بی حرکت نیستم تا بالاخره بتوانم دستم را با ویبراتور که کاملاً وارد شده است حرکت دهم. من
حرکات سریع و روان هستند، مانند حرکات دست دیگرم که عضوم را نگه می دارد.
ارتعاش درون من بعد از چند بار رانش بسیار خوشایند است، پوست درونم با احساس ارتعاشی که دیلدو برایم ایجاد می کند لذت می برد، احساسات با خودارضایی که به سادگی با خودم انجام می دهم همراه می شوند، خودم را رها می کنم. یا حداقل این چیزی است که من فکر می کنم، در حالی که سعی می کنم از درون با هیجان ناله و فریاد بزنم، نمی توانم از این فکر نکنم که اگرچه احساس خوبی دارد، اما نباید فراموش کنم که چرا این کار را انجام می دهم.
من باید خدای دنیای جدید باشم، خدایی که همه چیز بد را در این دنیای پوسیده به پایان می‌رساند، کسی که یادداشت مرگ را در اختیار دارد تا عدالت را بر سر همه انسان‌های این دنیا بیاورد.
و با این من فقط یک قدم به این نزدیکتر می شوم که بفهمم چه کسی احمق است که مخالف است
مأموریت کیرا
دست‌هایم را به سختی و تند حرکت می‌دهم، اما بنا به دلایلی پس از چند لحظه در همان حالت، دیگر احساس خلسه نمی‌کنم و این چیزی است که نمی‌توانم به خودم اجازه دهم.
ویبره را از درونم جدا می کنم و با یک تکان کلید می توانم ویبره را در بیشترین حالت خود قرار دهم
سطح بالا.
به شدت در دستم می لرزد و قبل از اینکه به آرامی آن را در خودم فرو کنم، چند ثانیه تردید می کنم، وقتی احساس می کنم جسم وارد من می شود تمام درونم به لرزه در می آید و آن وقت است که می گویم آیا می توانم این کار را انجام دهم، اما راه برگشتی وجود ندارد و با تمام شجاعت دستم را با ریتمی تند که وارد جسم می شود حرکت می دهم.
-آه! مغ آهه نه آهههه- من پیراهنم را محکم تر گاز گرفتم زیرا می دانم که نفوذ باعث شده بلندتر از آنچه باید جیغ بزنم.
و اگرچه بدن من قبلاً به اندازه ویبراتور عادت کرده بود، اما ارتعاش باعث می شود تقریباً کاملاً به رانش های آهسته عادت نداشته باشم.
و بعد از چند دقیقه به آن سرعت تند و ناگهانی برمی گردم که بدون اینکه باور کنم، واقعاً دوستش دارم و بخشی از افکارم خیلی دور می شود.
کاش اینجا بود
دوست دارم دست‌هایش بدن برهنه‌ام را لمس کند، باسنم را محکم بگیرد، دست‌هایش را روی پوستم ببندد، برای اینکه لب‌هایش به لب‌های من بپیوندند در یک بوسه‌ی مالکانه، جایی که ما هم دعوا کنیم، دوست دارم لب‌هایش را به آرامی احساس کنم روی گردنم و اینکه دندان هایش ردی از خود به جا گذاشتند، بدنش را روی گردن من حس کرد و همچنین نعوظ سختش را احساس کرد.
همچنین دوست دارم وقتی به من نفوذ می کند پوستش را لمس کنم و پشتش را بگیرم، پوستش را کاملاً بخراشم که به دلیل قرمزی روشن خون، خطوط ریز نمایان شود، دوست دارم او را در درون خودم احساس کنم در حالی که به پاهایم می چسبد. تا بتوانم با قدرت بیشتری در من نفوذ کنم.
ناگهان در لحظه ای از وجد و هوس دیگر آن را نخواستم، آرزویش کردم و آرزویش را کردم.
-آه! L! آخه لعنتی سخت تر - من ناله کردم، او را به او فشار دادم و از من خواست که دستم را سریعتر حرکت دهم - من را نابود کن.
اسم مستعارش را صدا زدم، به امید اینکه صدایم را بشنود، شاید هدفونش را گذاشته بود، وقتی فهمید که آن شب قرار است چه کار کنم، بعد از اینکه شروع کردم به ناله کردن، می خواستم ناله هایم او را مست کند و در گوشش شنیده شود. تمام حجم تا بتوانم آرزویم را برآورده کنم.
تا جایی که می توانستم تغییر وضعیت دادم، خودم را چهار دست و پا روی تختم گذاشتم، ویبراتور را به ورودی عقب نزدیکتر کردم، سریع و شدید به درونم نفوذ کرد که باعث ناله ام شد، دیگر دهانم زیر پیراهنم پوشانده نشد و در عوض من شروع به گاز گرفتن کرده بود.بالش من.
بلندتر از قبل روی پارچه ناله کردم.
دست دیگرم بدون اینکه از حرکت باز بماند به همان روش به خودارضایی عضوم ادامه داد.
من به طرز وحشیانه ای پایان یافتم، و با نام مستعار L در افکارم، با لکه دار کردن
ملحفه های تخت من
ویبره را از خودم بیرون آوردم و همان طور که روشن کرده بودم خاموشش کردم و در حالی که نفسم تثبیت شده بود کنار تختم افتادم.
ال- قبل از اینکه چشمامو ببندم به عنوان آخرین نفس آهی کشیدم.
ویبره را به آرامی زیر تخت قرار دهید و مراقب باشید که زیاد نمایان نشود تا ریوک
من به هیچ چیز مشکوک نیستم
نفس هایم بعد از چند دقیقه آرام شد و به ریتم عادی خود بازگشت.
بدون اینکه بفهمم آیا واقعاً قسمت آخر برنامه من واقعاً ... اجباری شده بود، خوابم برد.
‏ピー"
ریوک در حالی که کنار من شناور بود پرسید: "و برای برنامه ات برای گرفتن L چه کردی؟"
همانطور که قبلاً 5 بار از آن زمان به او گفته بودم پاسخ دادم: "نمی توانم به شما بگویم ریوک، این یک راز است."
صبح.
-ممم- ریوک کنارم فکر کرد-پس میشه یه چیز دیگه بهم جواب بدی؟
-چه خواهد شد؟- با حواس پرتی پرسید، در حالی که به سمت موسسه می رفت به هر جایی نگاه می کرد.
او با علاقه پرسید: "آن چیز لوله مانند قرمز بزرگ زیر تخت شما چیست؟"
بعد از چند دقیقه آرام به راه رفتن ادامه دادم.
بدون اینکه برگردم و نگاهش کنم جواب دادم: "این یک سلاح است."

Lawlight oneshotWhere stories live. Discover now