الل از زمانی که به یاد می آورد هرگز با بی خوابی مشکلی نداشته است، اما حتی یک فرد بی خواب هم محدودیت هایی دارد.
-و اگر من را انتخاب نکنند؟ -
تکرار لایت برای هزارمین بار تا کنون در این شب.
شما بی جهت نگران هستید. -
ال یک آرنجش را روی تشک میگذارد و آرنجش را روی کف دستش میگذارد و به طرف دوست پسرش متمایل میشود در حالی که تلاشی مافوق بشری انجام میدهد تا به خواب نرود.
من به شما اطمینان می دهم که خوب کار کردید.
-از کجا می دانی؟ - به طرف دیگر بچرخید و روی ملحفهها را در سطح سینهاش مشت کنید.
-چون روزها آماده شده اید و صلاحیت آن موقعیت را دارید. -
او میتواند جواب بدهد، در حالی که سرش را تکان میدهد.
او دوست دارد که این پاسخ کافی باشد، اما او دوست پسرش را می شناسد، آنها پنج سال است که بیرون می روند، که سه سال از آن با هم زندگی می کنند. همانطور که انتظار می رفت، لایت دوباره چیزی در مورد وجود همکاران با تجربه تر از او یا کسانی که احتمالاً آماده شده بودند می گوید. لایت بسیار باهوش است، با عزت نفسی که همه آن را ندارند، اما این فرصت شغلی جدید به قدری در حرفه او معنا دارد که ال فکر می کند برای او عادی است که اینقدر عصبی باشد، حتی اگر به معنای یک شب بی خوابی لعنتی دیگر باشد.
لایت در خانه اش را باز می کند، بلافاصله کراواتش را باز می کند و در می آورد و روی مبل می اندازد، کیف چرمی را هم که در دست دارد، کنار می گذارد، هر کجا، چه اهمیتی دارد.او عاشق بی نظمی نیست، اما خسته است و هنوز چند روزی با آزمایش های بیشتر باقی مانده است تا مدیران تصمیم بگیرند که این سمت را به چه کسی بدهند.
او فقط برای خوردن غلات با شیر به آشپزخانه میرود، به زودی ساعت هشت شب میشود و فکر نمیکند برای شام یک چیز قدیمی بخورد، اینطور نیست که بخواهد چیز مفصلی آماده کند.
هیچ وقت ال برای ملاقات با او بیرون نمی رود، چیزی که وقتی ذهنش آنقدر مشغول است حتی متوجه نمی شود، آیا واقعاً شانس این را دارد که ترفیع از آن او شود؟ آیا او در آزمون امروز به اندازه کافی کار کرده است؟ آیا ترو غذا خوردن را تمام کن، بشقاب را بشور، خشک کند و بگذارد، چون مادرش به او یاد داده که همه چیز را می توان زیر و رو کرد، به جز آشپزخانه. او به اتاقش می رود در حالی که شروع به باز کردن می کند. ژاکتش را کمی بیشتر کرد و دکمههای پیراهن سفیدش را باز کرد، به این فکر کرد که شاید برای استراحت دوش بگیرد.
با این حال، وقتی دوست پسرش را می بیند که در وسط اتاق ایستاده و یکی از پیژامه ی گشاد معمولی خود را با شلوار و پیراهن سفید پوشیده است، اما با شلاقی در دستش که نوک چرمی آن قلب است، بی حرکت می ماند. شکل گرفته چه کار می کنی؟ زمزمه میکند و ابرویی را بالا میبرد. ال به پهلو لبخند میزند، در حالی که شلاق را تکان میدهد به سمت او حرکت میکند و به آرامی آن را روی کف دست دیگرش میکوبد.
-این واضح نیست؟
چیزی که در مورد شلاق کمترین چیز است،
آنها هر دو فوق العاده گرم هستند و در خلوت همیشه 100٪ با هم سازگار بوده اند، کارهایی که بین آن چهار دیوار انجام داده اند فراتر از تصور هر کسی است، اما امروز او خسته است.
-ال...باور کن امروز هیچ نیروی انسانی نیست که جلوی من را بگیرد. -
او مستقیم و بدون استفاده از کلمات زیبا است زیرا با او نیازی به آنها ندارد.
-و چه کسی می گوید که این برای لذت است؟ -
ابرویی را بالا می اندازد و او را از یقه پیراهنش می گیرد و به آرامی به سمت عقب می رود تا او را با خود بکشد -
این مجازات توست لایت...
چی...؟ با گیجی اخم می کند، بدون اینکه عکس العملی نشان دهد وقتی می بیند دیگری روی لبه تشک نشسته است.
او با حفظ لحن خنثی، عمیق و جدی توضیح می دهد - من به خاطر تو چند روز است که نمی توانم بخوابم.
اینجا او دستور می دهد و به پاهایش اشاره می کند.
گوش بده... -
قبل از اینکه جمله را تمام کند، ال او را از یقه می گیرد و با قدرت به سمت خود می کشد و او را تکان می دهد و می افتد، درست در موقعیتی که مرد سیاه مو می خواست.
-ده ضربه شلاق و بس، دو تا برای هر روز که نذاشتی بخوابم، فکر می کنی؟
-و اگر بگذاریم برای بعد؟ -
او سعی می کند بلند شود اما فشار دادن دست به پشت او مانع او می شود.
-چه زمانی شنیده اید که مجازات ها به تعویق می افتد؟ -
یک طرف لبخند می زند و لب هایش را می لیسد.بهتره بشمارشون وگرنه از صفر شروع کنیم عشقم...جمله آخرش بین زبونش شیطنت آمیز و حسی می لغزد.
ضربه اول فرود می آید و لایت تکان می خورد، چشمانش گشاد می شود اما هنوز آنقدر مات و مبهوت است که نمی تواند چیزی بگوید.ال میگوید: «من میتوانم تمام شب اینطور باشم، اگر میخواهید مرا بیدار نگه دارید، ترجیح میدهم این کار را انجام دهم.»یادآوری می کنم که تا ده بشماری دست از کار بر نمی دارم.
-یک! لایت در حالی که شلاق جدیدی را احساس می کند، با صدای بلند فریاد می زند، به دلیل لباسی که هنوز پوشیده است، خارش خفیف است، اما این وضعیت باعث می شود که یک سوزن سوزن شدن در قاعده آلت تناسلی او جمع شود.
الل دوباره لب هایش را لیس می زند و ضربات دیگری را رها می کند. آنها از نوجوانی یکدیگر را می شناسند و از آن زمان می توان لایت را یک آدونیس در نظر گرفت، اما با بدنی کمتر توسعه یافته، معمولی سن او.حالا با سالهای بیشتر در اوج و تمام ساعتهایی که در ورزشگاه صرف کردهاند، بدنی حسادتانگیز به او دادهاند، شاید نه عضلانی اما کاملاً مشخص، با شانههای پهن، کمر و شکم مشخص، پاهای قوی و حمله قلبی در پشت. کت و شلوارهایی که او هر روز می پوشد خیلی به او خوش می آید و الل دوست دارد او را لعنتی کند.
هر چیزی را که به نظر می رسد تمیز می فرستد به جهنم و او را در رختخواب تمام عرق کرده و پر از منی رها می کند.
به همین دلیل است که وقتی او هنوز آن کت و شلوار طراحی بی عیب و نقص را می پوشد، او را در آن موقعیت بسیار بد می کند، زیرا او ظاهر یک مرد مردانه و مناسب را به او می دهد، نه کسی که در حال کتک زدن بر روی پاهای دیگری ناله می کند.
او دوست دارد وجهه مردها را به این شکل خراب کند، به جای آن مرد، مرد او.
-پنج! -
لایت نفس میلرزد، یک دستش به پایش چسبیده است
ال و دیگری را روی زمین استراحت می دهد.
الل وقتی متوجه می شود به نیمه رسیده اند پوزخندی می زند، اگرچه اعتراف می کند که دوست دارد او را اینطور ببیند، اما هیچ چیز هیجان انگیزتر از دیدن باسن سفید به رنگ قرمز نیست.
دستش را دور او میگذارد تا کمربند را باز کند، همین کار را با شلوارش انجام میدهد، وقتی سختی خاصی را در آن ناحیه احساس میکند اما حداقل فعلاً توجهی به آن نمیکند دوباره لبخند میزند. شلوارش را پایین میآورد.
-شش! -
شاه بلوط زمانی که او ضربه جدیدی دریافت می کند، این بار روی پوست برهنه خود ادامه می یابد و خارش را شدیدتر می کند.
ال لب هایش را می لیسد، الاغ گرد کاملی را جلوی چشمانش تجزیه و تحلیل می کند، به دنبال مکان مناسبی برای ضربه زدن دوباره به شلاق می گردد، و سعی می کند تا جایی که ممکن است قلبش را علامت گذاری کند.
-اوه! هفت! -دندان هایش را به هم می ساید، آن آخری بیشتر از قبلی ها سوخت.
مرد سیاهمو ادامه میدهد، برای سه باری که مانده، این کار را با قدرت بیشتری انجام میدهد و یکی پس از دیگری به آنها میدهد، بدون اینکه به دیگری فرصت پردازش آنها را بدهد تا درد یکی باشد و تدریجی نباشد.
وقتی لاولیت محصول را روی زمین میاندازد و شروع به نوازش پشت لایت با دستش میکند، نور به شدت نفس میکشد.
_ش، همین، همین... زمزمه می کنه، کف دستش رو سطحی می گذرونه که بهش آسیب نزنه.. با این حال اصطکاکش بیشتر می شه و آروم آروم می ره پایین تا دستش رو بزاره تو فاقش.
اوم؟چیه؟ با لحنی معصومانه و بازیگوش می پرسد.
-ال! در حالی که احساس می کند انگشتان تنه آلت اش را احاطه کرده اند، کاملاً ایستاده و سفت، ناله می کند.
-به من نگو که با شلاق زدن داغ شدی؟
کمی او را خودارضایی می کند و به سرش می رسد تا مقدار خوبی از رطوبت بگیرد
تو خیلی عوضی هستی، لایت... و این را دوست داری، نه؟ -در همان حالت و با استفاده از دست دیگرش، جفت باسن او را با انگشتانش جدا می کند و مقعد او را که به دلیل همه فعالیت های جنسی تغییر شکل داده است، با خطوط کمتر در لبه ها و شکل کمی بلندتر نشان می دهد.
شرط می بندم اگر این بیدمشک واقعی بود خیس می شد یا اشتباه می کنم؟
رطوبت جمعآوری شده از سر را از طریق آن سوراخ پخش میکند و بدون اینکه واقعاً به آن نفوذ کند، به آن فشار وارد میکند.
-آه... ال... آهی می کشد، چشمانش را می بندد و الاغش را کمی بالا می گیرد و بدون هیچ شرمی دنبال آن انگشتان می گردد.
اوف -
او را کتک می زند و باعث می شود به موقعیت خود بازگردد - می دانی که اگر چیزی می خواهی باید آن را بخواهی.
-میدونی من چی میخوام...
صورتش را به سمت او کج می کند و به او خیره می شود.
-اوه آره؟ - ابرویی را بالا می برد -
فراموش کردی که این یک مجازات است؟
بازویش را می گیرد تا او را از روی پاهایش بردارد و او را روی زمین جلوی او زانو بزند.
شما برای لذت بردن اینجا نیستید. -
او سر شلوار را می گیرد و آنقدر پایین می کشد تا آلت تناسلی اش آزاد شود. لایت قورت می دهد، چشمانش با دیدن حلقه ای که پایه آن فالوس را احاطه کرده از هیجان می درخشد، وقتی آن را می پوشد به این دلیل است که او می خواهد بدهد. تا زمانی که منی از گوشش خارج شود، همانطور که دوست پسرش به او می گوید. -
همزمان لب هایش را گاز می گیرد که دست هایش را روی پاهای طرف مقابل می گذارد تا بیشتر از هم جدا شوند، سپس صورتش را فرو می برد و از بیضه ها تا سر خروسش را لیس می زند.
شاه بلوط نه عاشق شیرینی است و نه شور، در واقع هیچ غذایی نقطه ضعف او نیست، اما آن دیک چطور؟
به دلایلی او به آن معتاد است، او عاشق طعم، بافت، شکل آن است.او از آن رایحه مردانه قوی که فقط متعلق به ال است،مست است. او سرش را بالا و پایین میکند، صداهای ناپسند تولید میکند، مقادیر زیادی بزاق دهانش میریزد و با حرص به پایین میخورد، میمکد، میلیسد، استشمام میکند.
مکیدن آن دیک مانند زندگی او به آن بستگی داشت.
ال دستانش را روی تشک میگذارد و در حالی که غرغر میکند سرش را به عقب میاندازد. او سر دوست پسرش را نمیگیرد تا او را راهنمایی کند، زیرا او به راهنمایی نیاز ندارد.
خدا جون لایت همونطوری که لایت میخوره... عضوش کوچیک نیست خیلی لاغرتره و حتی میتونه لبهای متورم مردش رو حس کنه که به بیضه هاش برخورد میکنه.
-ال... -
او زمزمه می کند و تقریباً مانند یک بچه گربه خرخر می کند.
همانطور که ذکر شد برمیگردد، لایت همچنان بین پاهایش است و مانند گربهای گرسنه به عضوش میمالد.
خیلی نفیس است که ببینم او به تنهایی از صورتش می گذرد و گونه ها و بینی اش را به رطوبت آلوده می کند.
-به من بگو... -
صدایش خشن می آید.
-بزار توش... -
با صدایی شیرین بپرسید، چشمهایش متمرکز نشده و زبانش را از روی اینرسی بیرون آورده تا بیضههایش را لیس بزند و شبیه یک فاحشه واقعی به نظر برسد، درست همانطور که ال دوست دارد او را ببیند.
-البته عشق من. - او می ایستد و همچنین به او کمک می کند تا بلند شود.
بدن لاولیت به گفته برخی لاغرتر و لاغرتر است، اما لایت بدن او را دوست دارد و همین برای مرد سیاه مو کافی است.
لاولیت به سمت دفتر می رود و یک چوکر چرمی را که به یک زنجیر استیل ضد زنگ وصل شده است بیرون می آورد. بدون اینکه اجازه بخواهد یا وقت تلف کند، چوکر را دور گردن دوست پسرش تنظیم می کند و زنجیر را می گیرد و او را به سمت تخت می کشد. در حالی که روی تشک دراز می کشد، می گوید.
و بهتره مثل اون عوضی که هستی حرکت کنی
خروس مو قهوهای بعد از این حرفها شروعی هیجانانگیز میکند و انگار تسخیر شده روی تخت بالا میرود و فقط منتظر میماند تا ال کاندوم را بگذارد و مقدار زیادی روان کننده اضافه کند و قبل از سوار شدن به آن.
روغن اضافی به این دلیل نیست که شما به آن نیاز دارید، منطقه به خودی خود روغن کاری نمی شود، اما مقدار متوسطی کافی است، با این حال آنها عاشق صدای ناپسندی هستند که رطوبت اضافی ایجاد می کند، پاشیدن مداوم زمانی که آن را به سختی سوراخ می کنید.
-خدایا... -لایت بعد از خروس دوست پسرش آهی می کشد و دستش را به قسمت پایین شکمش می برد و تقریباً قسم می خورد که نوک عضو ال را از آنجا حس کند که چقدر به او می رسد.
علیرغم قرارداد قبلی، لاولیت به کارها سرعت نمی بخشد، آخرین چیزی که او دوست دارد این است که آسیب جدی وارد کند. او به او اجازه می دهد وقت خود را صرف کند، اجازه دهد درونش با مهاجم سازگار شود.
مرد مو قهوه ای به آرامی شروع به حرکت می کند و از هر اینچ از آن فالوس که داخل و خارج می شود لذت می برد و دیواره های روده اش را نوازش می کند. به نوبه خود، ال به نگه داشتن زنجیر ادامه می دهد، اما بدون انجام کاری، فقط چشمانش را می بندد و احساس می کند که چگونه آن سوراخ فشرده می شود و می مکد.
نه نه،آیا قصد توقف داشتی؟ال با صدای خشن و لبخند می پرسد در حالی که آلت تناسلی لایت را می گیرد تا به آرامی آن را خودارضایی کند.
لایت به جلو خم می شود و باسن خود را همچنان به آرامی حرکت می دهد.
-خفه شو...او در گوش او زمزمه می کند و به او نیش سبکی روی لاله گوشش می دهد.در آن حالت یک دستش را به عقب می برد و دکمه های چوکر را باز می کند و با حرکتی سریع آن را روی گردن ال می گذارد.-الان عوضی کیه؟ او می پرسد در حالی که او زنجیر را می گیرد همانطور که افسار اسب گرفته شده است.
-من هر چه بخوای هستم تا زمانی که الاغ تو توپ های من را خشک کند.
بعد از این کلمات ال سیلی به صورتش می خورد.
-مگه نگفتم ساکت شو؟ او باسنهای برجستهتری میدهد و با برخورد به پاهای رنگ پریده دیگری باسنش میلرزد.
-تو فقط برای راضی کردن من هستی
-به فرمان تو، کامی. باسنش را کمی بالا میآورد تا نفوذ عمیقتر شود و از طرف مقابل غرغر میکند.
لایت باسن خود را سریعتر و سریعتر حرکت می دهد و وانمود می کند که یک مار است. روغن اضافی سراسر شکاف او را مرطوب می کند و روی بیضه های ال می ریزد. لاولیت با شنیدن بیشتر و بیشتر شروع به ناله کردن می کند، بدون هیچ شرمی، که لایت آن را می ستاید. او دوست دارد که دوست پسرش از آن مردانی نیست که معتقدند فقط زنان و پایینترینها ناله میکنند، و دوست دارد بداند که او عامل این نالههاست.
-اوهوم... آ-آههه! آ لایت! وقتی کمرش را می گیرد، آن کمر باریک و بی نقص، نفس نفس می زند.
هر دو صدایشان بلند است خیلی پر سر و صدا...
-لعنتی، ال! بدون رها کردن زنجیر، سر خود را به عقب پرتاب می کند. من ... من عاشق ... خروس تو هستم ... - لکنت زبان می کند و چشمانش را فشار می دهد.
-بله..؟ او لب هایش را می لیسد و به طور شنیدنی نفس نفس می زند. نیازی به گفتن نیست که او آن الاغ را دوست دارد.
لایت دیوانهوار سر تکان میدهد و تقریباً از جریانهای الکتریکی ثابتی که هر بار که چشم لاولیت به پروستات او برخورد میکند، در بدنش میچرخد.
ال می بیند که او می لرزد و با سختی بیشتری حرکت می کند، نه به این دلیل که نمی خواهد یا خسته است، بلکه به این دلیل که می فهمد چه اتفاقی دارد می افتد، آنقدر او را برای چندین سال لعنت کرده است که نشانه های آن بدن عالی را می داند. نزدیک رسیدن به ارگاسم . .
در این مرحله زمانی است که او معمولاً او را روی تخت میاندازد و آن سوراخ را مثل اینکه دارد آن را سوراخ میکند، سوراخ میکند، اما او این کار را نمیکند.
برنامه ریزی برای این امر به خاطر میل ساده به داشتن رابطه جنسی نبود، که در نهایت از آن استقبال می شود، داشتن رابطه جنسی با لایت چیزی است که او هرگز رد نمی کند. با این حال، قصد او این است که او را خسته کند، به طوری که او آنقدر خسته شود تا بتواند یک بار برای همیشه بخوابد و اتفاقاً او را بخواباند.
-بدون دست. ال اشاره می کند و به آرامی به دست او سیلی می زند که می بیند او می خواهد خودارضایی کند.-اگه قراره تمومش کنی فقط با استفاده از الاغ خود باشه.
لایت چشمهایش را میفشرد همزمان که زنجیر را بیشتر میکشد و باعث میشود ال کمی در تنفس مشکل داشته باشد که اصلاً او را آزار نمیدهد، بلکه باعث میشود مرد سیاهمو زیر باسن او را بگیرد و او با قدرت بیشتری روی عضوش می پرد.
مرد مو قهوه ای هق هق می کند، ناله می کند و می لرزد تا جایی که عضوش می تپد و مقدار زیادی مایع منی را با چنان نیرویی تخلیه می کند که نه تنها سینه ال را لکه دار می کند، بلکه کمی تا چانه او نیز می رسد.
لاولیت رها میکند و لایت همین کار را با زنجیر انجام میدهد، سپس به طرف دوست پسرش خم میشود و به سینهاش تکیه میدهد بدون اینکه خروس سخت و ضرباندار درونش را بردارد، هر دو از آن لذت میبرند.
لایت از این احساس لذت می برد که چگونه اسفنکترش سعی می کند بعد از جلسه با تحریک بسته ببندد و گردن محکم مانع از آن می شود.ال از ماساژ کامل عضوش توسط انقباضات مبارک لذت می برد.
-لعنتی ال... نور قبل از اینکه با نوک زبانش منی کوچکی را که روی چانه دیگری مانده جمع کند آه می کشد، سپس به دنبال لب هایش می گردد.بوسه ای که لاولیت با خوشحالی دریافت می کند-عالی بود...بعد از جدایی زمزمه کرد. صورتش را در گردن دیگری فرو می برد در حالی که سعی می کند تنفسش را تنظیم کند.
-من تموم نشدم زندگیم... با لبخندی شیطنت آمیز در گوشش زمزمه می کند. حالا بله، وقت آن است که او را روی تخت بیندازید و طوری سوراخ کنید که انگار زندگی اش به آن بستگی دارد.
باسنش را می گیرد و بدون اینکه به او مهلت عکس العملی بدهد، او را بلند می کند و طوری پرتش می کند که انگار گونی سیب زمینی است.
حریف هم از حرکت غافلگیرکننده و هم از حس ناگهانی بیرون آمدن آلت تناسلی از او نفس نفس می زند. همه چیز خیلی سریع اتفاق می افتد و ناگهان او با صورتش روی تشک و الاغش در هوا است و سوراخش را آشکار می کند.
لاولیت با دیدن آن اسفنکتر قرمز رنگ و متورم و ضربان دار لب هایش را می لیسد.
لعنتی... این کاری نیست که او معمولاً انجام می دهد، اما این منظره خیلی وسوسه انگیز است، بنابراین بدون فکر، کاندوم را در می آورد و مقدار خوبی دیگر از روغن را در آن ناحیه می ریزد.
لایت دوباره با احساس چسبناک نفس میکشد، روی شانهاش میچرخد، نگاه تیرهاش مانع از دیدن واضح او میشود، حتی اگر متوجه شهوت آغشته به چشمان معشوقش شود.
-عزیزم فقط...-مرد مو قهوه ای دستش را پس می گیرد و به طرز ناشیانه ای دستش را روی شکم لاولیت می زند تا جلوی او را بگیرد-فقط دو دقیقه به من فرصت بده... آشفته می پرسد.او خوشحال است که مردش را راضی کند، اما به زمان نیاز دارد، فقط چند دقیقه تا بدنش بیش از حد تحریک نشود.
با این حال، مرد سیاهمو آن دست را دور میکند، مچ دستش را میگیرد و بازویش را پشت سرش میچرخاند و مشخص میکند که او کسی است که کنترل میکند.
-وقتی کارم تموم شد بهت دقایقی که میخوای میدم. او لب هایش را می کوبد و با یک فشار دوباره به طور کامل به او نفوذ می کند و باعث می شود که قطرات روان کننده بیرون بیاید.
-آه~! وقتی نفوذ عمیق را احساس می کند، ناله می کند و انگشتان پای خود را در یک عمل بازتابی می چرخاند. دنباله منی که هنوز از سرش آویزان بود ضخیم تر می شود تا جایی که قطره ای تشکیل می دهد که به تشک ختم می شود.
ال یکی از افراد آهسته و آسان نیست، آن الاغ به اندازه کافی پیشبازی دارد تا بتواند با اندازه خود سازگار شود.حالا چیزی که او میخواهد این است که آن سوراخ را تا زمانی که لایت چیزی بیش از رسوب مایع منی نباشد، لعنت کند که قادر به چرخاندن یک جمله منسجم نباشد.
ابتدا لایت دست هایش را روی ملحفه ها مشت می کند و به آنها می چسبد تا کمی ثبات داشته باشد. ناله هایش با ملایمت شروع می شود بس کن!، آهسته تر، لطفاً، لطفاً!، به غرغرهای شنیدنی تر از اره!، آهه!، برو، لعنتی!تبدیل میشود. تا زمانی که آنها چیزی بیش از غرغر کردن نامفهوم نیستند، بدن او تبدیل به یک عروسک پارچه ای می شود که به خواست دیگری با خشونت از جلو به عقب حرکت می کند.
او دیگر طاقت ندارد و روی تشک می افتد، ناله می کند و می لرزد، چتری هایش از عرق به پیشانی اش چسبیده، چشمانش به این طرف و آن طرف می چرخد، اما ال متوقف نمی شود، ال غرغر می کند و به سختی دریل کردن ادامه می دهد.
نفوذهای مداوم همراه با اصطکاک آلت تناسلی او در برابر پوشش ها به دلیل تمام حرکات باعث ارگاسم خشک او می شود که باعث می شود نورها را ببیند و در یک عمل رفلکس سعی می کند از روی تخت بخزد تا از الل دور شود.
زیرا او تحمل ادامه نفوذ در میانه اوج را ندارد.
با این حال، لاولیت به او اجازه نمیدهد، او هر دو دستش را دور کمرش حلقه میکند و او را به سختی به لگنش میچسباند و او را همانجا رها میکند، در حالی که دیوارههای رودهی دیگری منقبض میشود که انگار میخواهند او را ببلعد.
فضای داخلی لایت بسیار عالی به نظر می رسد، اما منظره آن بسیار لذت بخش است. آن مردی که هر روز صبح با ژاکت و کراواتش چنان با ابهت به نظر می رسد و مانند فاحشه ای روی تختش می لرزد و ناله می کند.این ایده او را دیوانه می کند و همین کافی است تا عضوش ارتعاش کند و سه ترشح غلیظ آزاد کند.
لاولیت در حالی که کمر معشوقش را محکم نگه میدارد، خیس عرق نفس میکشد. هنوز در آن سوراخ گرم و دلپذیر، به جلو خم می شود و پشت گردن دوست پسرش و کمی پایین پشت او را می بوسد.
آنها بوسه های نرم، پر از عشق هستند که به آرامی ادامه می یابند در حالی که او منتظر است تا عضوش به کوچک شدن ادامه دهد تا زمانی که عدم استحکام باعث می شود از نور خارج شود و به مایع منی اجازه می دهد تا در ناحیه بین گلوتئال حریف بلغزد روی تخت می افتد.
-دوست داشتی جانم؟ او در گوش او زمزمه می کند و بینی خود را در تارهای قهوه ای فرو می کند.
-آره... آهی می کشد و چشمانش را می بندد. به تو عشقم..؟
من همیشه دوستت دارم... برای آخرین بار شانه او را می بوسد و می ایستد و از چشم انداز الاغ دوست پسرش قدردانی می کند و اسفنکتر حریص را که همچنان منی می چکد آشکار می کند.
-میخوای دوش بگیری؟او می پرسد زیرا با وجود این که منظره به نظرش خوشمزه می رسد، شریک زندگی اش را می شناسد.
آرام آرام سر تکان می دهد، به طور محسوسی خسته.
-بله... یه مدت دیگه... - غر می زند، روی تشک می خزد تا راحت تر شود - ... فقط دو دقیقه ...
ال به پهلو لبخند می زند و وسوسه بیش از حدی است که به آن الاغ حجیم کتک نزند.
-دقیقه هایی که میخوای...
لاولیت به سمت تخت خواب می رود تا چند دستمال مرطوب از بسته بیاورد، با یکی خود را تمیز می کند تا باقی مانده مایع منی و روان کننده را پاک کند و با دیگری به تخت می رود تا لبه آن بنشیند و دوستش را کمی تمیز کند. معشوقه ای که به پهلو دراز کشیده، با چشمانی ریز شده، نگاهی غیرمتمرکز و بدون تکان دادن حتی یک ماهیچه.
مرد سیاهمو شلوارش را برمیدارد و میپوشد، سپس به سمت کمد لباس میرود تا برای دوست پسرش لباس خواب بیاورد، اما وقتی به اتاق برگشت، صدای خروپف او را شنید. تلاش برای پوشیدن لباس خواب روی او بسیار خطرناک است، درست است؟
-شب بخیر عشق من... او در حالی که او را با ملافه می پوشاند و سرش را می بوسد با او زمزمه می کند.بلافاصله بعدش کنارش دراز میکشه تا حالا آره یه بار برای همیشه بخوابه.