در پشت لایت بسته می شود که بی حرکت می ماند و به اطراف نگاه می کند. وقتی ال گفت که یک اتاق رزرو کرده است، من انتظار نداشتم در یک هتل باشد چه برسد به یک سوئیت، این مرد چه کار می کند؟
-راحت باش. -لاولیت نشان می دهد که به سمت دفتری می رود تا به دنبال کنترل از راه دور باشد تا چراغ ها را کم کند و موسیقی پس زمینه پخش کند.
-این همه دردسر با همه میری؟
او فقط برای این میپرسد که حرفهای کوچکی بزند و در حالی که آرام آرام وارد اتاق میشود آنقدر عصبی به نظر نرسد، هنوز همه چیز را با چشمانش ثبت میکند، اما توجه بیشتری به تخت پهن و نرم وسط اتاق دارد.
-تنها با تو. - او بدون معطلی جواب می دهد، چند لیوان و بطری شامپاین را که همراه رزرو است برمی دارد - برشت برشته کنیم؟
لایت با وجود اینکه تمایلی به آن ندارد، نوشیدنی را می پذیرد و به خود اجازه می دهد که نوازش شود. به هر حال، هر روز نیست که کسی برای او سوئیت رزرو کند.
ال یک جرعه کوتاه از لیوانش می نوشد، بدون اینکه چشمش را از پسر کوچک مقابلش بردارد. او می تواند تا حد لازم آهسته حرکت کند، این بدان معنا نیست که او برانگیخته نشده است، خوشبختانه شلوار گشادی که دوست دارد بپوشد به او کمک می کند نعوظ خود را پنهان کند.
-اماده ای؟ -از یکی با موهای مشکی می پرسد و به آرامی به دیگری نزدیک می شود.
او آب دهانش را قورت میدهد و وقتی دستان ال او را محکم به کمر میبرند، قلبش تند میزند.
ولی...
-آروم باش... - با لبخند زمزمه می کند و فاصله بین آنها را کم می کند تا لب هایشان به هم برسند. فقط همین، یک لمس بازیگوش.
-فقط همین... من واقعا نمی دونم چیکار کنم... زمزمه می کنه تقریبا می لرزه. او واقعاً میخواهد این کار را انجام دهد، بدنش تقریباً این کار را میطلبد، اما دانستن اینکه او بیتجربه است او را بیش از حد عصبی میکند.
-فقط اون چیزی که بدنت ازت میخواد رو انجام بده...- با لحن اغوا کننده ای بهش میگه در حالی که صورتش رو تو انحنای گردنش فرو کرده و بوسه های کوتاهی میده.ال کمرش رو رها نمیکنه و به سمت خودش میکشه و باعث میشه نعوظ آنها برای مالیدن به هم، در حالی که بوسه های روی گردن لایت شروع به رسوایی تر شدن می کند، از جمله زبان. سبزه ناخودآگاه سر خود را به عقب خم می کند و به توصیه ال در مورد گوش دادن به بدنش توجه می کند و به این ترتیب به زبان و لب های حریف اجازه می دهد بیشتر در مسیر خود بپوشانند. مرد سیاهمو شروع به باز کردن دکمههای پیراهن دست و پا گیر میکند که مانع از لمس نیم تنهای میشود که در هفتههای اخیر در مورد آن خیالپردازی کرده بود. لبهایش بوسههایی را روی سینه لایت پخش میکند، با استفاده از نوک زبانش حلقههایی دور نوک پستان چپش ایجاد میکند، در حالی که دستهایش به آرامی روی شکمش حرکت میکنند، او را به آرامی میخراشند تا نفسی ملایم مانند موسیقی به گوشهایش برسد.
-میخوای توقف کنم؟ - لاولیت می پرسد و از موقعیت خود به بالا نگاه می کند.
لایتی سرخ شده اما با چشمانی پر از نیاز و شهوت سرش را تکان می دهد.
-ادامه بده... - بعد از نفس کشیدن می پرسد و دست هایش را روی شانه های دیگری می گذارد تا به آرامی او را پایین بیاورد.
مرد سیاه مو به پهلو لبخند می زند، او قبلاً منتظر آن پاسخ بود اما می خواست آن را بشنود. او منتظر آن بود، زیرا از جایی که هست می تواند نعوظ نور را ببیند، نه به عطری که تمام بدنش می دهد، بلکه به خصوص آن قسمت، عطر مردانه ای که او را بیش از حد برانگیخته می کند.
اگرچه ال ترجیح میدهد به جای دادن رابطه جنسی دهانی، اما میداند که سبزه هرگز این کار را نکرده است، بنابراین قصد ندارد حداقل این بار آن را بخواهد.
علاوه بر این، چون لایت است، دیوانه وار میل دارد که منی را تا زمانی که خشک شود ببلعد تا به خاطر شگفتی هایی که با زبانش می تواند انجام دهد، نورها را به او وادار کند.
با این حال، هنگامی که او دکمههای شلوارش را باز میکند و صورتش را در فاق او فرو میبرد و عطر آغشته به بوکسورهایش را استشمام میکند، احساس میکند لایت میلرزد و لکهای غلیظ از رطوبت روی پارچه میآید.
-تو تمام کردی؟ - ال می پرسد، روی زانوهایش می ماند و با لبخند به او نگاه می کند تا سوالش متهم به نظر نرسد.
-ببخشید من...
- اگر قبلاً فکر می کردید سرخ شده اید ، هیچ چیز با این قابل مقایسه نیست ، این سطح جدیدی از شرم است که نمی دانید چگونه آن را جذب کنید.
آهسته از جایش برمیخیزد: «نگران نباش، این چیز دیگری نیست.»
لایت نمیداند که چگونه پایان دادن بدون شروع، چیزی خارج از این دنیا نیست، با این حال او چیزی نمیگوید، زیرا حتی نمیداند چیزی هست که بتواند بگوید یا نه.
-چرا نمیری دوش بگیری؟ -ادامه بده
الی که او را فلج می بیند.
"اشکالی نداره..." او زمزمه می کند، سرش را پایین می اندازد و آرزو می کند کاش یک شترمرغ بود که سرش را پنهان می کرد.
-یه لحظه بهت میرسم.
او ترجیح می دهد به او چند دقیقه تنها باشد تا استراحت کند، او نمی خواهد چیز احمقانه ای که برای بسیاری یا همه مردان حداقل یک بار در زندگی آنها اتفاق می افتد، لحظه را خراب کند.
ال که تنها می ماند، چیزهایی را که باید در دست داشته باشد، بیشتر کاندوم و روان کننده، روی میز می گذارد، سپس لباس هایش را در می آورد و ردایی را که در کمد است می پوشد، اما او مدتی در اتاق می ماند. تا زمانی که فکر کند مدت زمان معقولی گذشته است.
-من میام داخل، باشه؟ - از در می پرسد، به آرامی باز می شود.
-بله بیا داخل - لایت از حمام پاسخ می دهد، صدای او آرام تر به نظر می رسد.
ال به سمت صفحه نمایش می رود و در کشویی را باز می کند تا دیگری را همراهی کند، که اگرچه آرام تر به نظر می رسد، اما همچنان گونه های قرمز دارد.
-ال... چند وقت پیش چی شد من...
-هههه... -بهش نزدیک میشه و انگشت سبابه اش رو زیر لب های گوشتی میذاره- به خاطر اون سرت رو نخارو عزیزم.
نام حیوان خانگی باعث ایجاد یک قلقلک آشنا در پایین شکم لایت می شود. ال موفق می شود با کلماتی که به کار می برد، با صدایی که به کار می برد یا با نگاهی که به او می کند، احساساتی را در بدن خود برانگیزد.
مرد سیاهمو ادامه میدهد: «هنوز زمان زیادی داریم» و چانهاش را میگیرد تا بتواند در چشمانش نگاه کند، «من از این کار مراقبت میکنم». -بعد از صحبت های او، یکی از دستانش آلت شل شده لایت را می گیرد و کمی ماساژ می دهد.
تا آن زمان است که سبزه سرش را پایین میاندازد و متوجه میشود که هر دو کاملا برهنه هستند، اما مهمتر از همه، آلت تناسلی ال به پایش میمالد. آلت تناسلی با اندازه خوب که روی آن آب دهان می ریخت کاملا نعوظ است و به سمت او اشاره می کند.
با این حال، قبل از اینکه اعصابش دوباره او را کنترل کند، ال دوباره چانه او را می گیرد تا او را به بالا نگاه کند، سپس مستقیماً روی لب هایش می بوسد، آب حاصل از دوش روی هر دوی آنها می ریزد.
اگرچه لاولیت در زمانی که زندگی بزرگسالی اجازه می دهد بیشتر به برخوردهای معمولی می پردازد، با لایت می خواهد زمان لازم را صرف کند. او هرگز کسی را با ظرافت و حوصله ای که او را می بوسد نبوسیده است، و شروع به استفاده از زبانش به آرامی می کند، بدون اینکه در حالی که دستانش را در امتداد پشتش می کشد، تهاجمی شود.
-باید بگم... - لاولیت در حالی که بوسه را قطع می کند و چند سانتی متر دورتر می ماند با نفس نفس زمزمه می کند -... که دوربین انصاف شما را نمی کند، شما از نظر شخصی خیلی خوش تیپ تر هستید.
لایت لبخند می زند و لبش را گاز می گیرد. کسانی که عشق را فریب می دهند تا چاپلوسی شوند و روش تشکر از آنها این است که بازوهای خود را به گردن می گیرند و دوباره لب های خود را به هم می بندند.
دمای صفحه بالا می رود، پنجره ها مه می شوند، بوسه مضطرب می شود و بدن خیس آنها بدون هیچ شرمی شروع به مالیدن به یکدیگر می کند و به محل صداهای ناپسند ناشی از برخورد شکمشان هجوم می آورد و از هر دو ناله می کشد تا اینکه در یکی. حرکت ال به سرعت لایت را به اطراف می چرخاند و او را به دیوار هل می دهد و باعث می شود که از تغییر غیرمنتظره نفس نفس بزند.
-چیکار میکنی...؟ -او با لکنت گونه اش به کاشی فشار می آورد و سعی می کند از گوشه چشم ببیند.
-هههه... - در گوشش خش خش می کند و بعد به بوسیدن و نیش زدن شانه خیسش ادامه می دهد.خودت را رها کن.
او بوسههایی را در سرازیری در امتداد فرورفتگی زیبایی که ستون فقرات لایت را مشخص میکند، به جای میگذارد تا زمانی که دوباره زانو بزند، این بار در مقابل یک جفت باسن بینقص. خیلی گرد و نرم خوب، در این مرحله او میداند که لایت به خاطر صحبتهایی که در مورد آنها گفتهاند جذب زنان میشود، اما حوصله دنبال کردن آنها را ندارد، و حتی در این مواقع، زنان زیادی تصمیم نمیگیرند اولین قدم را بردارند. توضیح دهید که چگونه یک مرد مدتی است که به دنبال این زیبایی بوده است.
لایت چشمانش را می بندد در حالی که ال باسنش را با دستانش می فشارد و هر از گاهی بوسه های نرم و گاز می گیرد تا اینکه ناگهان نفسش را بیرون می دهد و چشمانش را باز می کند که احساس می کند باسنش جدا شده و حریف صورتش را در آنها فرو می کند. .
-ای ال...؟ سعی میکند از روی شانهاش نگاه کند، نمیداند چه باید بکند، اما بعد از اولین لیس ذهن و چشمهایش خالی میشود.
ال ~! - ناله می کند، پاهایش می لرزد.
ناله خوشحالی باعث میشود که آلت تناسلی لاولیت بپرد و به او انگیزه میدهد تا با پرخوری بیشتر ادامه دهد.
او هر چیزی را که سر راهش است می مکد و می لیسد و حس می کند که چگونه آن اسفنکتر شروع به شل شدن می کند. کمی بیشتر خم میشود و صورتش را بیشتر فرو میبرد تا جایی که به نظر میرسد توسط آن الاغ زیبا بلعیده میشود، بیضههای حریف را از موقعیت خود لیس میزند و هر دو را در دهان میگذارد و با زبانش بازی میکند.
لایت همچنان به تلاش برای دیدن از روی شانه اش ادامه می دهد، او به سختی می تواند موهای سیاه را ببیند که در او ریزش می کند، به دلیل موقعیت و چشمانش کدر است، قربانی احساساتی است که قبلاً تجربه نکرده بود. گرمای صورت ال را بین باسنش حس میکند، لبها و زبانش از اینجا به آنجا میرود بین غرغرهای مفتضحانه، بزاق بیش از حد، لیس لیس بیدریغ... به نظر خیلی کثیف و در عین حال هیجانانگیز میآید.
-اِل~! -سرش را به عقب پرت می کند، چشم قرمز و خیسش به کاشی می خورد، آلت تناسلی اش کاملاً نعوظ است- ارغ..! حالا...نه...خب...
درست زمانی که ارگاسم دوم نزدیک در است، مرد سیاه مو به او استراحت می دهد و می ایستد و کمر او را از پشت احاطه می کند.
-دوستت دارم... - در گوشش زمزمه می کند که صدایش به عنوان اثری از هیجان شکسته شده است - - دفعه بعد که تمام کردی... با خروس من داخل است.
با وجود کلمات بی رنگ، لایت سرخ نمیشود، یا اگر سرخ میشود، بیشتر به خاطر داغ بودنش است.
-آره؟ -لب هایش را گاز می گیرد و از روی اینرسی، الاغش را به عقب تکیه می دهد و به دنبال آن آلت تناسلی می گردد، هرچند که هرگز داخلش نداشته است.
ال راضی و مشتاق لبخند می زند، زیرا این همان چیزی است که او می خواست.
-اما اینجا نه...- با صدای خشن می گوید و او را به بدنش نزدیکتر می کند.
در آن حالت دوباره لب های او را می بوسد، لایت تا آنجا که می تواند روی شانه اش می چرخد تا بوسه داغ را بدون تردید پاسخ دهد.
آنها صفحه را ترک میکنند و با اینکه سفر کوتاه است، ال تصمیم میگیرد دستهایش را رو در رو دور کمرش بگذارد و او را ببوسد در حالی که دستهایش را روی پشتش میکشد و با شدت الاغش را ورز میدهد تا سطح هیجان پایین نیاید. . هنگامی که در رختخواب است، او همچنان به بوسیدن او ادامه می دهد در حالی که او را روی تشک دراز می کشد، با وجود اینکه خروسش تقریباً به سقف اشاره می کند، به یاد داشته باشید که اولین بار است که لایت تصمیم می گیرد سوئیت رزرو کند، برای این بود که آن را خاص کند. نمی خواهم او را بترسانم اگر سرعتش را افزایش دهد.
-مطمئنی ادامه میدی؟ -سوال. لایت به پشت دراز کشیده و او در بالا اما با دستان دراز و کف دستش را روی تشک گذاشته تا روی تشک نیفتد.
با وجود اینکه آنها برهنه هستند و او قبلاً زبانش را روی الاغ او گذاشته است، اگر سبزه تصمیم می گرفت متوقف شود، متوقف می شد.
لایت لب هایش را می لیسد. آلت تناسلی او هنوز نعوظ است و می تواند احساس کند که چشمش به چشم لاولیت برخورد می کند، اما او از وضعیت خود آگاه است، موقعیتی که هرگز با هیچ کس در آن نبوده است. در این مرحله ترجیحات او زیر سوال نمی رود، در این هفته ها او متوجه شده است که جذب مردان شده است، واکنش والدینش وقتی متوجه می شوند یک موضوع جداگانه است و اگرچه او کمی نگران است، اما این موضوع نیست. چرا که در تمام بعدازظهر قربانی احساسات مختلف شده است. اعصاب، سرخ شدن، هیجان، اضطراب، شک و تردید.
همه اینها به این دلیل است که اولین بار است.
زمزمه می کند: «بله... می خواهم...»، چون متقاعد شده است که نمی توانسته فرد بهتری را برای از دست دادن باکرگی خود انتخاب کند. ال همیشه به دنبال رضایت او بوده است، با این حال اعصاب همیشه وجود دارد-.... ولی...
-من ملایم میشم - حرفش را قطع می کند، دوباره لب هایش را می بوسد، این بار به جای یک بوسه گرسنه، یک لمس لطیف است.
یک بالش را دراز می کند تا او را زیر کمر او قرار دهد، در ارتفاع پایین کمرش در حالی که بین پاهای لایت قرار می گیرد، که او از هم جدا می شود، موقعیتی که برای سبزه بیش از حد شرم آور است، اما او چاره دیگری ندارد، یا آن است یا او. بالا بودن برای کنترل نفوذ همانطور که ال در یکی از شبهایی که با هم صحبت میکردند به او گفت، اما فقط فکر کردن به اینکه او کسی است که باید حرکت کند او را خیلی بیشتر شرمنده میکند، اگر نداند چگونه حرکت کند چه؟ کافی است یک بار سریع تمام شده باشد.
لاولیت دستش را به سمت بطری روانکننده میبرد و پاهای لایت را بیش از حد از هم جدا میکند تا آن سوراخ هنوز کوچک را آشکار کند، مقدار زیادی را رها میکند، سپس تنه آلت تناسلی خود را میگیرد تا آن را نزدیکتر کند و روانکننده را به خوبی با سرش پخش کند.
-تو خیلی برام سخت میکنی لایت
-با چشمای خیره شده به اسفنکتر صورتی میگه، نگاهش بدون تمرکز انگار گرگ گرسنه باشه.
سبزه لب هایش را گاز می گیرد، این کلمات او را کمی بیشتر هیجان زده می کند، این و او شروع به دوست داشتن این موقعیت کرده است. به ال، به نیم تنه نازک اما مشخص او، به انگشتان بلندش که مچ پایش را احاطه کرده اند، در حالی که او را با پاهای باز نگه داشته، به آن موهای پرپشت و زاغی، به ویژگی های بسیار مشخص او توجه کنید. بگذارید دید او این باشد، دیدن آن مرد بین پاهایش، مردی که او را به بهترین ارگاسم ها رسانده است، او را مضطرب می کند.
مرد سیاهمو دو انگشت لاغر و بلند خود را به سمت اسفنکتر لایت میبرد و لحظاتی پیش بهترین بوسهای را که در زندگیاش به او داده بود، به قصد شل کردن سوراخش بود، اما از اندازه و اندازه آن آگاه بود. ضخامت آلت تناسلی او، بسیار ظالمانه خواهد بود که سعی کنید به آن نفوذ کنید بدون اینکه ابتدا آن را با استفاده از انگشتان خود به احساس خود عادت دهید.
-ممکن است در ابتدا کمی احساس ناراحتی کنید... - قبل از اینکه فقط نوک انگشت را وارد کند و دایره های کوچکی ایجاد کند هشدار می دهد.
-ای نگ! -دندان هایش را به صورت انعکاسی فشار می دهد.
-درد داره؟
سبزه سرش را تکان می دهد. -فقط...احساس عجیبیه...
لاولیت به جلو خم می شود و در حالی که انگشتش شروع به عمیق تر شدن می کند، دوباره به دنبال لب هایش می گردد تا حواس او را پرت کند، از جمله انگشت دوم تا زمانی که مناسب به نظر برسد.
رفت و برگشت کند است، درست مثل بوسه ها شیرین.
لایت اصرار دارد که درد ندارد، با این حال او ناراحت به نظر می رسد، که وقتی نوک انگشتان لاولیت چیزی درون او را لمس می کند تغییر می کند و باعث می شود بپرد. این حس هنوز عجیب است اما هر بار که انگشتان طرف مقابل آن نقطه را لمس می کند، جریان الکتریکی از ستون فقرات او به پاهایش می رسد و لاولیت متوجه آن می شود.
مرد سیاهمو انگشتانش را کمی باز میکند که انگار قیچی هستند، آنها را هم میچرخاند و دوباره داخل و خارج میکند، اما متوجه میشود که چگونه لایت بهطور فزایندهای دشوار میشود تا با ریتم آهنگ هماهنگی کند. ببوس چون ناله هایش او را از این کار باز می دارد، بنابراین تصمیم می گیرد انگشتانش را به آرامی بیرون بیاورد و صاف شود تا بار دیگر بین پاهای سبزه زانو بزند.
-برای من باز کن عزیزم. - او با صدای خشن و نفس های سنگین در حالی که کاندوم می گذارد می پرسد تا آلت تناسلی خود را به آن ورودی آغشته به روان کننده هدایت کند.
او شروع به اعمال فشار با چشم خود می کند و لایت دوباره دندان هایش را فشار می دهد، مقایسه دو انگشت با ضخامت آن عضو غیرممکن است. ال وارد نمیشود، برای چند ثانیه فقط ضربه میزند و فشار ملایمی وارد میکند، به این امید که این سوراخ کوچک است که تصمیم میگیرد با اندازه آلت تناسلی خود سازگار شود و اجازه ورود را بدهد و کم کم به آن برسد.
-ارغ! درد می کند! -ناخن های لایت به محض رد شدن چشم از حلقه اول در آغوش مرد سیاه مو فرو می رود.
لاولیت بدون ترک می ایستد و به او اجازه می دهد به اندازه خود عادت کند.
در حالی که آلت تناسلی خود را گرفته تا به آرامی خودارضایی کند، با صدایی آرام می گوید: «نفس بکش...».
نفوذ را از سر بگیرید، آن را به آرامی انجام دهید. لایت دوباره دندان قروچه می کند اما سعی می کند همانطور که دیگری به او گفته نفس بکشد. خیلی عجیب است، بخشی از او احساس میکند که به دو نیم شده است، اما خروسش هنوز سفت است و انگشتان ال به بالا و پایین میروند.
- لعنتی...! - ال یک بار غرغر می کند که بیضه های بارگذاری شده اش به آن باسن اشتها آور برخورد کرد، بعد از اینکه کاملاً در آن نفوذ کرد - تو خیلی سفت شدی ... - بدون حرکت چشمانش را می بندد، فقط از خودش لذت می برد. دیواره های روده لایت در تلاش برای بیرون راندن مهاجم منقبض می شود، اما این انقباضات روی عضو او لذت بخش است.
-آه~! - لایت به شدت نفس می کشد، سعی می کند به نفوذ عادت کند. او احساس سیری میکند، میداند ال سایز خوبی دارد، اما درونش انگار بزرگتر است.
لاولیت به آرامی شروع به رفتن می کند و می بیند که چگونه به نظر می رسد که آن اسفنکتر با او می آید و سپس دوباره با همان آرامش وارد می شود. او این عمل را چندین بار تکرار میکند و هر از چند گاهی به آلت تناسلی لایت خودارضایی میکند تا آن را نعوظ نگه دارد. او همچنان با آرامش به داخل و خارج شدنش ادامه می دهد تا اینکه سوراخ لایت بتواند اندازه او را تطبیق دهد.
-هنوز درد میکند؟
او چشمانش را با ساعدش می پوشاند و تنفسش کمتر از قبل تندتر می شود: «نه... کمی شاید».
- خیلی عجیبه...
-اما بهت قول میدم احساس ثروتمندی کنی.
ال باسن او را می گیرد و به سمت خود می کشد و کمر لایت را روی پاهایش می گذارد.
پیش از این رفت و برگشت به این منظور بود که او را به حس عادت دهد، اکنون قصد دارد با هر دخول او را به لرزه درآورد.
در آن حالت، سبزه با بیرون رفتن ال دوباره آن جریان الکتریکی را احساس میکند، گویی چشمش به چیزی میمالد. در ابتدا فقط یک ضربه است که با حرکات آهسته سازگار است، اما به زودی تاب شروع به افزایش سرعت می کند و ضربه زدن در آن ناحیه ثابت می شود.
لاولیت دوباره کف دستهایش را روی تشک میگذارد، دستهایش را دراز کرده، سر لایت بین آنهاست در حالی که باسنهایش را مثل یک متخصص حرکت میدهد.
-ای نگ! ال! -دوباره به ساعد دیگری می چسبد و چشمانش را می چرخاند.
-دوست داری، ها؟ - سیلی لگنش به اون باسن خیلی خوشمزه به نظر میرسه.
-آه~! iMphff.
او با صدای خشن اصرار می کند: «من از شما یک سؤال پرسیدم.
-، آیا آن را دوست داری؟ آیا احساس خروس من در الاغ شما را دوست دارید؟ آیا دوست دارید چگونه آن را برای شما باز کنم؟
-ال! - سر خود را به عقب پرتاب کنید، باسن خود را بدون هیچ شرمی حرکت دهید.
-تا جوابم را ندهی تکان نمی خورم.
-آره! - جواب می دهد، سخت نفس می کشد، از هیجان چشمانش اشک می ریزد.
-اگر که؟
-بله دوسش دارم! - ناامیدانه صدایش را بلند می کند و پاهایش را دور کمرش حلقه می کند تا بتواند ادامه دهد.
-اگه دوست داری چی؟ - ابرویی بالا انداخت و نشان داد که عجله ای برای ادامه دادن ندارد.
لایت، هنوز با یک اشاره ای از فروتنی، قورت می دهد، اما در این لحظه تمام بدن او چیز دیگری می خواهد.
او زمزمه می کند و چشمانش را از شرم فشار می دهد، اما گفتن این کلمات فقط باعث می شود آلت تناسلی او بپرد. "من دوست دارم." برای من باز کن - فریاد می زند، چشمانش را باز می کند و با بازوهایش گردن لاولیت را احاطه می کند.
خوشحالم؟ حالا یکباره ادامه دهید!
-همانطور که شما دستور می دهید اعلیحضرت. -به پهلو لبخند می زند و فاصله را کم می کند تا دوباره لب هایش را ببوسد در حالی که حرکت رفت و برگشت را از سر می گیرد و مدام آن پروستات را له می کند.
هر دو بلندتر و بلندتر ناله میکنند، نفسهایشان روی لبهای هم میمیرد، وقتی بدنهای عرقزدهشان روی تشک میپرد.
ارگاسم قریب الوقوع ابتدا لایت را تکان می دهد که بین اسپاسم کمرش قوس می دهد. انقباضات اسفنکتر سبزه همراه با منظرهای عالی که میبینید او از لعنتی به او میپیچد، کافی است تا ال نیز کارش را تمام کند و با هر شلیک، نفسهای خشن را آزاد کند. سپس به خود اجازه می دهد به یک طرف روی تشک بیفتد، جایی که هر دو سعی می کنند تنفس خود را تنظیم کنند.
برای چند دقیقه هیچ کدامشان چیزی نمی گویند، اما این یک سکوت ناجور نیست، بیشتر تلاشی است برای جذب آنچه که اتفاق افتاده، چقدر خوشمزه بود و بدنشان چقدر می لرزد.
-برای اولین بار خوب بود؟ -ال سکوت را می شکند و سرش را روی تشک در جهت لایت خم می کند.
با گونه های سرخ شده زمزمه می کند: «بیشتر از خوب...» کم کم عفت برمی گردد.
لاولیت لبخند میزند، اگرچه خودش را عاشق خوبی میداند، اما گفتن این حرف توسط کسی که زیباییش از این سیاره به نظر نمیرسد تزریقی به نفس اوست.
-پس فکر میکنی میتونه تکرار بشه؟
لایت لبهایش را گاز میگیرد، با وجود تواضعش جرأت میکند کمی روی تشک بخزد تا فاصله را بیشتر کند تا چهرههایشان خیلی نزدیک شود.
-اگر قول می دهید به همین خوبی یا بهتر از امروز عمل کنید، بله.
ال دوباره لبخند می زند، فقط این بار لبخندی حیله گرانه. - دفعه بعد که قصد ترحم ندارم بهت ادامه میدم تا اسمت یادت نره.
چشمان لایت به آن کلمات می درخشد، نشانه ای از گرسنگی و شهوت.