Saved

226 39 29
                                    

3 Saved

با صدای ساعتم از خواب بیدار شدم. سعی کردم بلند شم اما چیزی محکم دور کمرم پیچیده شده بود. چشم هامو باز کردم و جونگکوک رو دیدم که کنارم خوابیده بود. اوه یادم رفته بود ازش خواستم شب پیشم بمونه.

"کوکی؟ بیدار شو. باید بریم مدرسه." نالیدم و شونه‌ی جونگکوک رو تکون دادم.

"پنج دقیقه دیگه...." زمزمه کرد.

"باشه. پس من یکم دیگه برمیگردم." گفتم و سعی کردم حلقه ی دستهاش رو از دور کمرم کنار بزنم اما فقط محکم تر کمرمو در آغوش گرفت.

"کوکیییی ولم کنم. من باید برم آماده شم." با ناله گفتم. اون توی خواب غرید و دستشو برداشت. بلند شدم و بدنم رو کش دادم. به جونگکوک نگاه کردم و دیدم که دوباره خوابش برده، اما اینبار یه عروسک بزرگ رو در آغوش گرفته بود. به حمام رفتم تا روتین صبحگاهیمو انجام بدم و در آخرین مرحله از پنهان کننده ی رایحه استفاده کردم. به اتاقم برگشتم و تصمیم گرفتم که چی بپوشم. خب امروز می‌خوام یه لباس راحت بپوشم. یک شلوار خاکستری برداشتم. و برای بالاتنه، صبر کن ببینم هودی جونگکوک هنوزم تنمه. خب پس فقط همونو می‌پوشم و عوضش نمیکنم، برای پایان دادن به استایلم عینکم رو برداشتم و به چشمم زدم.  جلوی آینه ی قدی ایستادم و به خودم نگاهی انداختم. حتی با لباس های راحت و عینک هم کیوت بنظر میرسیدم، مخصوصا با هودی جونگکوک که واقعا برام بزرگه. حالا وقت بیدار کردن جونگکوک بود. سمت تختم قدم برداشتم و یکبار شونه ی جونگکوک رو تکون دادم.

"کوکی همین حالا هم ده دقیقه گذشته پس بیدار شو. اگه بیدار نشی ولت میکنم و میرم." گفتم و اون بعد از ناله ای بلند شد و باعث شد من با دیدن سیکس پک هاش سرخ شم. واو اون باید خیلی سخت تمرین کرده باشه.

"ته؟ من باید چی بپوشم؟ من هیچی با خودم نیاوردم." گفت و خمیازه ای کشید.

"از اونجایی که جین دیشب لباس هاتو شست میتونی لباس های دیروزتو بپوشی یا دوباره از جین لباس قرض بگیری. مطمئنم که اون ناراحت نمیشه." گفتم و اون بلند شد و بدنش رو کشید.

"فکر کنم فقط پیراهنی که دیروز پوشیده بودم رو بپوشم." گفت و سمت دستشویی رفت.

"مسواک توی کابینته!" بلند گفتم تا بشنوه و رفتم طبقه ی پایین، از اونجایی که فقط چهل و پنج دقیقه تا شروع مدرسه زمان داشتیم و ده دقیقه هم طول می‌کشید تا به مدرسه برسیم تصمیم گرفتم پنکیک درست کنم.

داشتم با مخلوط کن ور میرفتم که صدای قدم هایی که از پله ها پایین میومد رو شنیدم. برگشتم و جونگکوک رو دیدم که پیراهن مشکی تنگی رو با شلواری خاکستری، که از جین گرفته بود، پوشیده بود.

"چی درست میکنی هیونگ؟" پرسید و از بالای شانه‌م نگاه کرد و خب از اونجایی که من کوتاه تر از اون بودم خیلی براش سخت نبود.

Good For You |Kookv|Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon