Dinner

556 89 23
                                    

6 Dinner

Third POV

"ته من- اوه خدای من جونی نگاه کن!" جین رو به دوست پسرش جیغ زد.

"چیشده لاو؟" نامجون گفت و بعد به جلو نگاه کرد. تهیونگ روی پاهای جونگکوک خوابش برده بود و دست هاش دور گردنش پیچیده شده بود.

"بچه هام چقدر دوست داشتنی ‌ان!  خدایا! باید قبل از اینکه بیدار شن ازشون عکس بگیرم." جین زمزمه کرد و بعد آروم همراه با گوشیش سمت دو پسری که خواب بودن رفت و عکس های زیادی از جهات مختلف گرفت. "اوکی کارم تمومه. حالا بیا بریم شام درست کنیم جونی و لطفا سعی کن اینبار هیچی رو نشکنی." جین گفت و همراه با نامجون به آشپزخونه رفت.

"باشه جین." نامجون زمزمه کرد، واقعا دلش نمی‌خواست چیزی رو بشکنه و جین موهاشو دونه دونه بکنه.

Taehyung POV

وقتی خواب بودم صدای عکس گرفتنِ گوشی رو شنیدم. مطمئن بودم که جین هیونگ داره از من و کوکی عکس میگیره اما خب تو اون شرایط انرژی ای برای اینکه چیزی بگم نداشتم. سرمو توی گردن جونگکوک فرو بردم و سعی کردم دوباره بخوابم اما البته که بازم اتفاقی افتاد و نشد.

"کوکی! کجایی؟" جیمین در حالی که با سرعت از پله ها پایین میومد فریاد زد.

"ساکت باش جیمین. من دارم سعی میکنم بخوابم." زمزمه کردم. امیدوارم جیمین واقعا به جونگکوک نیاز نداشته باشه چون واقعا جام راحته.

"صدای جیمینه؟" جونگکوک با صدای جیمین از خواب بیدار شد و من در جواب سرم رو تکون دادم.

"هی ته یه صدایی شنیدم- اوه تو باید دوست تهیونگ باشی. من برادر بزرگترش جین ‌ام و اون جفتمه." جین خودش و نامجون رو معرفی کرد.

"خوشبختم جین هیونگ. من جیمینم." با لبخند گفت.

"راستی برای شام میمونی؟" جین پرسید و توی ذهنش برای لبخند زیبای جیمین ذوق کرد.

"اوه ببخشید هیونگ. مامانم بهم زنگ زد و گفت باید سریع برم خونه." جیمین گفت و تعظیم کرد.

"مشکلی نیست جیمینا. توی راه برگشت مواظب باش. تو امگایی درسته؟" جین با احتیاط پرسید و جیمین فقط سرشو تکون داد.

"اوه داری میری؟ پس تا خونه میرسونمت." جونگکوک گفت و من رو از روی پاهاش بلند کرد و بدنش رو کش داد. "بیا بریم پرنسس." جونگکوک با لبخند گفت. اگرچه که ناراحت شدم که جونگکوک من رو از روی پاهاش بلند کرد اما خوشحالم که جیمین قراره سالم و سلامت برسه خونه.

"ممنون کوکی." جیمین گفت و گونه ی جونگکوک رو بوسید و من دیدم که هردو قبل از بیرون رفتن سرخ شدن. چرا دیدن این صحنه درد داشت؟

"اوه هیونگ من برمیگردم پس برای منم غذا درست کن." جونگکوک قبل از بیرون رفتن گفت.

بلافاصله بعد از بسته شدن در جین پرسید. "پرنسس؟ اونا قرار میزارن یا چی؟"

Good For You |Kookv|Where stories live. Discover now