A new friend

954 133 23
                                    

7 A new friend


Taehyung's POV

با اینکه پتو های ضخیمم رو دور خودم پیچیده بودم، با سردی زیاد هوا از خواب بیدار شدم. وایسا ببینم جونگکوک کجاست؟ شاید رفته طبقه پایین. باورم نمیشه منو بیدار نکرده. بلند شدم و روتین صبحگاهیمو انجام دادم.

"صبح بخیر هیونگ." وقتی از پله ها پایین میومدم فریاد زدم. "کوکی کجاست؟"

"صبح بخیر ته و فکر کنم اون واقعا صبح زود بلند شد و رفت دنبال اون بچه‌ی دیروزی، جیمین. حتی مطمئن نیستم اون موقع قهوه‌امو خورده باشم." جین گفت و بشقاب غذا رو جلوم گذاشت. "حالام بخور. امروز من میرسونمت مدرسه."

به دلایلی احساس بدی داشتم. جونگکوک نگفته بود قراره از این به بعد با هم بریم مدرسه؟

از جین تشکر کردم و سریع صبحانه‌مو خوردم، واقعا دوست داشتم هرچه زودتر جیمین و جونگکوک رو ببینم.

بعد از اینکه صبحانه‌مو تموم کردم، وسایلم رو برداشتم و جین منو به مدرسه رسوند. سریع از ماشین پیاده شدم و انتظار داشتم جیمین و جونگکوک بیرون منتظرم ایستاده باشن ولی خب همچین چیزی نبود. خب شاید اونا رفته باشن داخل. به هرحال هوا بیرون خیلی سرده.

سمت لاکرم قدم برداشتم و امید داشتم که اون دوتا رو اونجا ببینم اما خب اونا اونجا هم نبودن. تنها جایی که مونده بود کلاس درس بود. خب هنوز برای رفتن سر کلاس زود بود اما مطمئن نبودم که اونا اونجا نباشن. سمت کلاس قدم برداشتم و بله! جیمین رو در حالی دیدم که روی پاهای جونگکوک نشسته بود و اونا داشتن توی گوشی چیزی رو نگاه میکردن. می‌تونستم ببینم جونگکوک دقیقا مثل زمانی که با منه، دست هاشو دور کمر جیمین حلقه کرده. احساس میکردم قلبم کمی شکسته. ولی چرا؟

"سلام بچه ها!" لبخند ساختگی زدم و کنار آلفا نشستم. اونا بالاخره متوجه من شدن و لبخندی زدن.

"سلام ته. بالاخره اومدی." جیمین با لبخند گفت.

"من همیشه این ساعت اینجا نیستم؟" پرسیدم.

"اوه من امروز خیلی زود بیدار شدم برای همین زمان از دستم در رفت. چرا بهم نگفتی کوکی؟" جیمین نالید و سمت جونگکوک چرخید و به سینه‌اش کوبید و جونگکوک در جواب فقط خندید.

"معذرت میخوام پرنسس." جونگکوک با خنده گفت.

با اینکه واقعا حوصله ی حرف زدن نداشتم اما به حرف زدن ادامه دادیم تا زمانی که معلم وارد کلاس شد و گفت همه سر جاهاشون بشینن.

"جیمین و جونگکوک! الان وقت کلاسه نه وقت گذروندن با جفت. جونگکوک بلند شو برو سر جات بشین." خانم لی بهشون تذکر داد. هردو سریع قرمز شدن و جونگکوک جیمین رو از روی پاهاش بلند کرد و سمت صندلیش رفت که البته اون وسط صدای خنده ی جهیون هم بگوش رسید.

Good For You |Kookv|Où les histoires vivent. Découvrez maintenant